loading...
امیرالمومنین اسدلله الغالب علی(ع)
هادی فرهنگ دوست بازدید : 136 دوشنبه 1388/07/06 نظرات (0)

 

برای آن که چگونگی بر خورد و عملکرد حضرت علی علیه السلام را با خلفا بدانیم بهتر است به گوشه ای از واقعة غدیر و ماجرای سقیفه و آنچه که بعد از رحلت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد بپردازیم .

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از آغاز بعثت خویش در هر فرصت مناسب جانشین خود را به مردم معرفی می کردند.

سال دهم هجری پیامبر به طور رسمی اعلام حج کردند. در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود 1- حج 2- مسئلة خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم. در مکه دستور الهی بر پیامبر نازل شد که: « نبوت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیا را به علی بن ابی طالب بسپار که اولین مومن است.

من زمین را بدون عالمی که اطاعت من و ولایتم و شناخته

شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد».(1)

با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در این اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج آن حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند که فردا کسی به جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند.

نزدیک ظهر روز دوشنبه حضرت در منطقة غدیر خم توقف کردند و فرمان دادند که همة مردم متوقف شدند.آنان که جلوتر رفته اند باز گردند و آنان که پشت سر هستند به آن حضرت بپیوندند.

بعد از نماز جماعت حضرت بر فراز منبری که از سنگها و روانداز شتران ساخته شده بود قدم گذاردند به طوری که همة حضار ایشان را می دیدند.( 120000 نفر در این مکان حضور داشتند).

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را به حضور طلبیدند. بعد از آماده شدن مردم رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شروع به صحبت کردند. سخنرانی ایشان در حدود یک ساعت به طول انجامید.

در بخش اول صحبتها، آن حضرت حمد و ثنای الهی بجای آوردند.

در بخش دوم تصریح کردند که باید فرمان مهمی در بارة علی بن ابی طالب را به مردم ابلاغ کنند، ایشان فرمودند که اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را نرسانده ام و ترس از عذاب او دارم.

در بخش سوم امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند و نیابت تمام ائمه علیهم السلام را از خدا و رسول در حلال و حرام و جمیع اختیارات اعلام کردند.

در بخش چهارم خطبه، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با بلند کردن و معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

من کُنتُ مولاهُ فَهذا عَلیٌ مولاهُ ، اَللهمَ والِ مَن والاهُ        

و عادِ مَن عاداهُ وانصُر مَن نَصَرَهُ وا خذُل مَن خَذَلَهُ

هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیار تر بوده ام این علی هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و یاری کن هر کس او را یاری کند، و خوار کن هر کس او را رها کند».

سپس کمال دین و تمام نعمت را با ولایت ائمه علیهم السلام اعلام فرمودند و بعد از آن، خدا و ملائکه و مردم را بر ابلاغ این رسالت شاهد گرفتند.

در بخش پنجم حضرت صریحاً فرمودند: «هر کس از ولایت ائمه علیهم السلام سر باز زند اعمال نیکش سقوط می کند و در جهنم خواهد بود». بعد از آن شمه ای از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را متذکر شدند.

بخش ششم از سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جنبة غضب الهی را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن در قرآن فرمودند: منظور از این آیات عده ای از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشی از ذکر اسامی آنان هستم، ولی بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصّرین حجّت قرار داده، و چشم پوشی از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.

سپس به امامان گمراهی که مردم را به جهنم می کشانند اشاره کرده فرمودند: « من از همة آنان بیزارم».

در بخش هفتم حضرت تکیة سخن را بر اثرات ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام قرار دادندو فرمودند: « اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهل بیت علیهم السلام هستند».

در بخش هشتم مطالبی اساسی در بارة حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن المهدی علیه السلام فرمودند و اوصاف و شئون خاص حضرت را بر شمردند.

در بخش نهم فرمودند: پس از اتمام خطابه شما را به بیعت با خودم و سپس بیعت با علی بن ابی طالب دعوت می کنم. پشتوانة این بیعت آن است که من با خداوند بیعت کرده ام و علی هم با من بیعت نموده است، پس این بیعتی که از شما می گیرم از طرف خداوند و بیعت با حق تعالی است.

در دهمین بخش حضرت در بارة احکام الهی سخن گفتند که مقصود بیان چه پایة مهم عقیدتی بود: از جمله این که چون بیان همة حلالها وحرامها توسط من امکان ندارد، با بیعتی که از شما در بارة ائمه علیهم السلام می گیرم حلال و حرام را تا روز قیامت بیان کرده ام، زیرا علم و عمل آنان حجت است. دیگر این که بالاترین امر به معروف ونهی از منکر، تبلیغ پیام غدیر در بارة امامان علیهم السلام و امر به اطاعت از ایشان و نهی از مخالفتشان است.

در آخرین مرحلة خطبه، بیعت لسانی انجام شد و حضرت فرمودند: « خداوند دستور داده تا قبل از بیعت با دست، از زبانهای شما اقرار بگیرم».

بعد از آن، همه به عنوان امیرالمؤمنین به ایشان تبریک می گفتند.(1)

این قسمت را رها کرده به بیان شمه ای از ماجرای سقیفه که در زمان کوتاهی بعد از بیعت غدیر و ماجرای شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد می پردازیم. این قسمت را از کتاب الارشاد (شیخ مفید) بیان می کنیم:

« آن گروه با استفاده از مشغول بودن امیرالمؤمنین علیه السلام به مراسم کفن و دفن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و همچنین عزاداری و سوگواری بنی هاشم بر این مصیبت و در نتیجه دور بودن آنان از جمع توطئه گران، فرصت را غنیمت شمرده برای تعیین جانشین رسول خدا شتاب کردند و چون بین انصار اختلاف افتاد، بر خلافت ابوبکر هم داستان شدند.

از سوی دیگر، آزاد شدگان (در فتح مکه) و دیگر هم پیمانان از به تأخیر افتادن این امر نگران و ناراحت بودند، چرا که می ترسیدند با فراغت و حضور بنی هاشم، خلافت در جایگاه اصلی خود استقرار یابد. لذا با حضور ابوبکر در آن جمع، دست بیعت به سویش دراز کردند، البته عوامل و اتفاق های از پیش طرح ریزی شدة دیگری هم به وقوع پیوست و مجموعاً باعث موفقیت و اجرای طرح (توطئه) آن گروه شد که جای توضیح و تشریح تفصیلی آن نیست.

در روایت آمده است: پس از پایان ماجرا و بیعت کردن آن گروه با ابوبکر در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول هموار کردن خاک قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، مردی خدمت حضرتش رسید و عرض کرد: مردم با ابوبکر بیعت کردند و بر اثر اختلاف، سر شکستگی سهم انصار شد. آزاد شدگان هم از ترس خلافت شما شتاب زده با ابوبکر دست بیعت دادند!

آن حضرت بیلی را که در دست داشتند به زمین نهاده آیات 5 تا 11 سوره عنکبوت را خواندند:

به نام خداوند بخشاینده مهربان* الم * آیا مردم پنداشتند که تنها با گفتن این که: ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ ما ملت هایی را که پیش از آنان بودند، آزمودیم تا خداوند راستگویان را از دروغ گویان مشخص و آشکار سازد. آیا آنان که کارهای زشت و ناشایست انجام می دهند، می پندارند که بر ما پیشی می گیرند؟ چه بسیار بد داوری می کنند!*»(1)

امام باقر علیه السلام در تحلیلی از وقایع بعد که بعد از شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: به خدا قسم اگر علی(علیه السلام) به جای عقیل و عباس، جعفر و حمزه را داشت هرگز در خانه نمی نشست. (2)

امام علی علیه السلام هم خود می فرمود:

«لو وجدت اربعین ذوی عزم منهم لنا هضت القوم» اگر چهل یاور داشتم در خانه نمی نشستم.(3)

اقدامات امیرالمؤمنین علیه السلام در هر فرصت مناسب در جهت اثبات حقانیت و بطلان خلافت غاصبانه زورمداران وقت و نیز مقاومت بی نظیر حضرت زهرا سلام الله علیها، همه و همه بیانگر آنند که آن سیاسی کاران بی دین تاریخ، چون می دانستند که حکومت و خلافت به فرمان خداوند متعال و رسولش حق مسلّم، شرعی و خدادادی علی بن ابی طالب علیه السلام است و بیعت ایشان در حقیقت تأییدی بر مشروعیت بخشیدن و قانونی نمودن حکومت غاصبانه شان می باشد، لذا با تمام قوا کوشیدند از آن حضرت بیعت بگیرند و در مسیر بر آورده شدن این خواستة نامشروع و ناحقشان از ارتکاب هیج جنایتی فرو گذاری نکردند.

آن گاه که امام علیها السلام جهت انجام بیعت به فراخوانشان وقتی ننهاد، آتش بر درب خانة وحی افروختند و عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به سوزاندن تهدید کردند. سپس برای اخذ بیعت از آن حضرت علیه السلام به منزلشان هجوم آوردند. و آن گاه که با مقاومت بی نظیر دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه وآله از حریم امامت و ولایت علوی مواجه گردیدند، با خشونت تمام آن بانو علیها السلام را از سر کنار زده و با کشاندن آن حضرت علیه السلام بر زمین و بردن اجباری ایشان به مسجد و افراشتن بالای سر ایشان که با تهدیدهای مکررّ به قتل همراه بود، سعی در وادار نمودن امام علیه السلام به انجام بیعت داشتند که ناکام باقی ماندند.

به راستی اگر امام علیه السلام کوچکترین تمایل یا رضایتی برای انجام بیعت داشت و یا ذره ای خود را موافق با آن زمامداران می دانست و یا به دلیلی مصلحت را در بیعت نمودن می دید، دیگر چه لزومی داشت، با آن حضرت علیه السلام این چنین رفتار شود؟ این ها همگی دلالت بر آن دارند که:

«حکومت، حقّ خدادادی و در نتیجه، غیر قابل واگذاری آن حضرت علیه السلام بود.»

حضرت علی علیه السلام از هر فرصتی بهره می جستند تا این حق غصب شده را یاد آوری کنند. در این جا به گوشه ای از اتمام حجت امیرالمؤمنین علیه السلام در اجتماع مهاجرین و انصار در زمان عثمان اشاره می کنیم.(1)

ابان از سلیم نقل می کند که گفت: در زمان حکومت عثمان، در مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را با جماعتی دیدم که با یکدیگر گفتگو می کردند فقه و علم را مذاکره می کردند.

در حلقه ی اجتماع بیش از دویست نفر حاضر بودند: که بعضی به طرف قبله تکیه داده بودند و بعضی در دایرة مجلس نشسته بودند.

آنانکه از قریش به یاد دارم: علی بن ابی طالب علیه السلام و سعدبن ابی و قاص و عبدالرحمان بن عوف و زبیر و طلحه و عمار و مقداد و ابوذر و هاشم بن قتبه و عبدالله بن عمرو امام حسن و امام حسین علیهما السلام و ابن عباس و محمد بن ابی بکر و عبدالله بن جعفر و عبیدالله بن عباس بودند.

از انصار: اُبّی بن کعب و زیدبن ثابت و ابوایوب انصاری و ابو المیثم بن تیهان و محمد بن مسلمه وقیس بن سعد بن عباده و جابربن عبدالله و ابهریم و انس بن مالک و زیدبن ارقم و عبدالله بن ابی اوفی و ابولیلی به همراه پسرش عبدالرحمان که کنار او نشسته و سپس ابوالحسن بصری همراه پسرش حسن .

صحبت به دراز کشید و از صبح تا ظهر طول داشت.

مردم رو به علی علیه السلام کردند و گفتند :چرا سخنی نمی گویی ؟ حضرت فرمود : هر کدام از دو گروه فضیلتی را گفتند و به حق هم گفتند.

سپس فرمود: ای قریش و ای انصار، خداوند بخاطر چه کسی این مزیّت را به شما داده است؟ آیا به خاطر خودتان و قبائلتان و خانواده هایتان ، یا بخاطر غیر شما؟ گفتند: خداوند به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله این فضائل را به ما عطا فرموده و بر ما منت گذاشته است ، و همة این ها را به برکت او یافته ایم و به آنها رسیده ایم. هر فضیلتی در دنیا و دین که به آن دست یافته ایم به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله است نه به خاطر خودمان و نه قبائلمان و نه خانواده هایمان.

آنگاه فرمود: ای قریش و ای انصار، راست گفتید...

در اینجا به چند مورد از مناشدات حضرت علی علیه السلام اشاره می کنیم:

[سد ابواب به جز باب علی علیه السلام]

آن حضرت فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه وآله محل مسجد خود را خرید و آن را بنا کرد، و سپس در (اطراف آن) ده خانه بنا کرد که نه خانه برای خود و دَهمی را در وسط آنها برای من قرار داد. و هر دری که به مسجد باز می شد به جز درب خانة من را مسدود کرد و فرمود: (من درخانه های شما را نبستم و نه درِ خانة او را باز گذاردم، بلکه خداوند به من دستور بستن در خانة شما و باز گذاردن در خانة او را داد)؟

گفتند: آری به خدا قسم

فرمود: آیا اقرار می کنید که عمر اصرار داشت شکافی به قدر چشم از خانه اش به مسجد باز کند ولی حضرت اجازه نداد.

[اعلام ولایت در غدیر خم]

فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا فرا خواند و ولایت مرا اعلام کرد و فرمود: حاضران به غائبان برسانند.

گفتند: آری به خدا قسم.

[علی علیه السلام در مباهله]

فرمود: آیا اقرار می کنید که وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله اهل نجران را برای مباهله دعوت کرد، کسی جز من و همسرم و دو پسرم را همراه نیاورد؟

گفتند: آری بخدا قسم.

[علی علیه السلام در خیبر]

فرمود: آیا می دانید که پیامبر صلی الله علیه وآله پرچم خیبر را به دست من سپرد و فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش او را دوست می دارند، ترسو و فرار کننده نیست و خدا خیبر را به دست او فتح می کند.

[علی علیه السلام در ابلاغ سورة برائت]

فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه وآله مرا برای ابلاغ سورة برائت فرستاد، و غیر من = ابوبکر را برگردانید بعد از آن که او را فرستاده بود. و این به خاطر وحی الهی بود که فرمود: خداوند علیِّ اعلی می فرماید: « از جانب تو کسی حق رساندن پیام ندارد مگر کسی که از خودت باشد»؟

گفتند: آری به خدا قسم

[علی از پیامبر و پیامبر از علی علیه السلام]

فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه وآله در مورد دختر حمزه بین من و جعفر و زید قضاوت کرد و فرمود: «ای علی ، تو از منی و من از توام، و تو صاحب اختیار هر مؤمن بعد از من هستی»؟

گفتند: آری به خدا قسم .

[علی علیه السلام افضل امّت]

فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله مرا بر جعفر و حمزه فضیلت داد و به فاطمه علیها السلام فرمود: «تو را به ازدواج کسی در آوردم که بهترین اهل بیت و بهترین امتم، و مقدمترین آنها در اسلام و بالاترین آنها در حلم و بیشترین آنان در علم است»؟

گفتند: آری به خدا قسم.

[علی علیه السلام غسل دهندة پیامبر صلی الله علیه وآله]

فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله به من دستور داد او را غسل دهم و به من خبر داد که جبرئیل مرا بر غسل او کمک می کند؟

گفتند: آری به خدا قسم.

[علی علیه السلام در حدیث ثقلین]

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه وآله در آخرین خطابه ای که برای شما ایراد کرد فرمود: «ای مردم، من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به آن دو تمسک دارید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و اهل بیتم»؟

گفتند: آری به خدا قسم.

[علی علیه السلام در حدیث کساء]

سلیم می گوید: سپس علی علیه السلام فرمود: ای مردم، آیا می داید که خداوند در کتابش این آیه را نازل کرد: «اِنَّما یُریدُالله لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِجسَ اَهلَ البیت و یُطَهِّرَکُم تَطهیرا»(1)

خداوند خواسته است که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند.

پیامبر صلی الله علیه وآله مرا و فاطمه و حسن و حسین را جمع کرد و رواندازی برروی ما انداخت و فرمود: اینان اهل بیت من و فامیل و قربای من هستند. آنان را ناراحت می کند آنچه مرا ناراحت می کند و مرا اذیت می کند آنچه آنان را اذیت می کند، و مرا به تنگ می آورد آنچه آنان را به تنگ می آورد. رجس و پلیدی را از ایشان ببر و آنان را پاک گردان.

[علی علیه السلام در جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله] 

فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا می دانید که پیامبر صلی الله علیه و آله خطابه ای ایراد کرد. که بعد از آن خطابه ای ایراد نکرد - و فرمود: « ای مردم من در میان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم. به این دو تمسک جوئید که هرگز گمراه نمی شوید. خداوند لطیف خبیر به من خبر داده و به من وعده داده است که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوید».

سپس سؤالهای امیرالمؤمنین علیه السلام از مردم تا ذکر آخر فضائلش ادامه پیدا کرد، و حضرت چیزی باقی نگذاشت مگر آن که در آن مورد آنان را قسم داد و از آنان سؤال کرد تا آن که همة مناقبش را و بسیاری از آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرموده بود ذکر کرد، در همة آنها مردم سخن او را تصدیق می کردند و شهادت می دادند که سخن حقّی است.

حضرت فرمود: آیا اقرار می کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس گمان کند مرا دوست دارد و بغض علی را دارد، چنین کسی دروغ می گوید و مرا دوست ندارد» و حضرت هنگام سخن دست بر سر من گذاشت. کسی از حضرت پرسید: یا رسول الله این مطلب چطور می شود؟ فرمود: « زیرا او از من است و من از اویم هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد. هر کس بغض علی را دارد مرا مبغوض داشته و هر کس مرا مبغوض بدارد خدا را مبغوض داشته است».

حدود بیست نفر از بزرگان مهاجرین و انصار گفتند: «آری بخدا قسم» و بقیه ساکت ماندند.

امیرالمؤمنین علیه السلام به سکوت کنندگان فرمود: چرا ساکتید؟ گفتند: اینان که شهادت دادند در راستگویی و فضیلت و سابقه نزد ما مورد اعتماد هستند. حضرت فرمود: «خدایا بر اینان شاهد باش» .

آنان گفتند: پروردگارا ما شهادت نداده ایم و نگفته ایم جز آنچه از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیده ایم، و آنچه افراد مورد اطمینان از اینان و دیگران برای ما نقل کرده اند از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده اند. (1)

حالا شما خواننده گرامی خود پاسخ دهید*

به راستی چگونه می توان پذیرفت که امام علیه السلام که بنده ای مطیع و کاملاً معتقد به فرامین الهی است و امامت و ولایت منصوصه را حق و فرمان الهی می داند، با نتیجة سقیفة بنی ساعده که عین زیر پا نهادن امر و دستور الهی و نقض آشکار روز غدیر در این باره است ، به عنوان اجتهاد و اختلاف در رأی و نظر شخصی ! با گذشت و تسامح رفتار کند و نظرش را برای خودش نگهدارد! و برخلاف دستورات صریح الهی در زمینه امامت و خلافت، از آن چشم پوشیده و به عنوان اختلاف در فهم و برداشت با روش تساهل و مدارا با آن برخورد کند!*

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به جهت انجام رسالتی که از جانب خدای متعال بردوش داشت، نوع و شیوة خاصّی از ارتباط و برخورد با خلفا را بر طبق وظیفه شان در پیش گرفتند، در حالی که هیچگاه از اقامة حق خود خودداری نورزیدند. خلفا نیز بر اساس نیازشان به عدم رسوایی به علت جهل در شناخت اسلام و حکومت داری تنها گاهی به ایشان مراجعاتی داشته اند« در بسیاری از موارد خلیفه با صحابه مشورت نموده و از این رو امام علیه السلام نیز اعلام نظر فرموده اند و کمتر مشاهده می شود که جز در مواردی که خلفا با سؤلات علمی و مذهبی از سوی غیر مسلمانان مواجه می شدند. مراجعة مستقیم به امام علیه السلام صورت گرفته باشد، حتی در برخی موارد  نظر امام علیه السلام را نپذیرفته و یا خلیفه در آن مسأله ، وجود امام علیه السلام را نادیده گرفته و بدون توجه به حضور امام علیه السلام و امکان سؤال از وی حکم صادر کرده است.» که خود دلیلی بر عدم لیاقت و کاردانی آن ها « به عنوان تکیه زننده بر جای پیامبر صلی الله علیه و آله » در امر خلافت می باشد.هیچ کدام از این دو نوع رابطه ، دلیل بر دوستانه جلوه دادن روابط میان دو طرف نمی باشد. (1)

مثال عملکرد امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا مثال مادری است که کودکش را مادری دیگر بدزدد. چنانچه فرضا او با تمام محبت و عشق مادری هم به او مهر ورزد، باز هم مادر از این که بچه اش را از او جدا کرده اند. ناراحتی و دلتنگی می کند، ولی از دور مراقب اوست تا به او گزندی نرسد؛ زیرا آن محبت، میان مادر و فرزند جریان دارد.

گاهی بچه دچار دل درد و ناراحتی می شود و مادر غاصب برای کمک و درمان مریضی بچه، به مادر واقعیش رجوع می کند، مادر هم با تمام جانش برای بهبودی بچه اش با او همکاری می کند تا این که فرزندش بزرگ شود و او راهش را انتخاب کند.

 

 


(1)بحار الانوار ج 28 ص96 و ج37 ص113  و ج40 ص 216

(1)اسرار غدیر ، گزارش تحلیلی از واقعه غدیر خم، محمد باقر انصاری/ ص 47 تا 53

(1)کلبة احزان شیخ عباس قمی زضوان الله علیه باز گردان محمد باقر محبوب القلوب  ص 101 تا 102

(2)الکافی، ج 8 ( روضه)، ص 189

(3)بحار الانوار ج28، ص 313و 270، ج 33، ص 151 شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 22 و 47

(1)مظلومی گمشده در سقیفه (علی لباف) ص 133

(1)سورة احزاب آیه 23

(1)اسرار آل محمد علیهم السلام ترجمه کتاب شمیم بن قیس هلالی ص 284تا ص 298

(1)مظلومی گمشده در سقیفه ص 180تا 182 ص 116

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
بسم الله نور علی نور.الهم عجل لولیک الفرج.استفاده از همه منابعی که توسط بنده نگاشته شده اند آزاد و باعث افتخار و خرسندی حقیر است.التماس دعا.یا حق
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    سوال آزمایشی
    پیوندهای روزانه
    دانشنامه امام علی (ع)
    آیه قرآن
    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 49
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 79
  • باردید دیروز : 134
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 79
  • بازدید ماه : 3,156
  • بازدید سال : 30,056
  • بازدید کلی : 116,309
  • روزشمار عید غدیر