اقسام عدالت
پس از بررسي اين موضوع که عدالت در ضمن برخورداري از اهميت فوق العاده نه اولين اصل در برقراري روابط بين انساني است نه آخرين آنها، در اين جا به بررسي انواع عدالت در مقام اجرا و تحقق خارجي و زواياي آن پرداخته و آنرا در سه بخش مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد: عدالت در برخورد مردم با یکدیگر(عدالت اجتماعی)- عدالت کارگزاران با مردم(عدالت سیاسی)- عدالت رهبران با کارگزاران حکومت(عدالت اداری)
بخش اول: عدالت اجتماعی
در روابط انسانها در جامعه با يکديگر شاهد نزاعها و خصومتهايي هستيم که غالباً کار به محاکم قضايي کشيده شده و همه از عدم برخوردي عادلانه و منصفانه يکديگر گلهمند و يا شاکي هستند.
اسلام براي اين معضل راهکارهاي ارزشمندي را ارائه داده است و قرآن کريم رسماً دستور اجراي عدالت در روابط اجتماعي را صادر فرموده و آن را اقرب به تقوا معرفي کرده است: «اعدلوا هو أقرب للتقوي» (آيه و ترجمه )گگگگگگگ
و در نهجالبلاغه در موارد بسياري از ارائه راهکارهاي عادلانه در روابط بين فردي مردم سخن گفته شد که ما در اين نوشتار با اشاره به برخي از آنها به نتايجي دست خواهيم يافت و آن موارد عبارتند از:
1- گام اوّل نفی هوی :امام علي(ع) در وصف بندگان شايسته خداوند دوری از هوای نفس را گام اول وریشه عدالت معرفی فرموده است: « قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَي عَنْ نَفْسِهِ،: خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آنکه هواي نفس را از دل بيرون رانده است، »[1]
2- رشد فکری ودانش، امیر مومنان (ع) آنجا که از حقيقت ايمان سخن به ميان آورد آن را بر چهار پايه استوار دانست (صبر، عدالت، يقين و جهاد. درباره عدالت که يکي از ارکان ايمان است فرمود: عدالت بر پایه فکرژرف اندیش ودانش عمیق [2]
با بررسي اين سخن درمييابيم از مهمترين شاخصههاي ايمان ،زندگي پسنديده و همراه با نيکنامي در ميان مردم است که بر پایه عدالت است و آن نیز مشروط به دانش عمیق و رشد فکری میباشد.
3- يکي از مهمترين راههاي ارتباط انسانها با يکديگر اصل تعامل و تبادل نيازمنديها و تأمين آنها از طريق تجارت و معامله و خريد و فروش است. امام علي(ع) آنگاه که به مالک اشتر فرمان تنظيم روابط صحيح اقتصادي در جامعه را صادر ميکند به او ميفرمايد: سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيکوکاري سفارش کن، بازرگاناني که در شهر ساکنند، يا آنان که همواره در سير و کوچ کردن ميباشند، و بازرگاناني که با نيروي جسماني کار ميکنند، چرا که آنان منابع اصلي منفعت، و پديدآورندگان وسايل زندگي و آسايش، و آورندگان وسايل زندگي از نقاط دوردست و دشوار ميباشند، از بيابانها و درياها، و دشتها و کوهستانها، جاهاي سختي که مردم در آن اجتماع نميکنند، يا براي رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.
بازرگانان مردمي آرامند، و از ستيزهجويي آنان ترسي وجود نخواهد داشت، مردمي آشتيطلبند که فتنهانگيزي ندارند، در کار آنها بينديش چه در شهري باشند که تو به سر ميبري، يا در شهرهاي ديگر، با توجه به آنچه که تذکر دادم اين را هم بدان که در ميان بازرگانان، هستند کساني که تنگنظر و بدمعامله و بخيل و احتکارکنندهاند، که تنها با زورگوئي به سود خود ميانديشند. و کالا را به هر قيمتي که ميخواهند ميفروشند، که اين سودجوئي و گرانفروشي براي همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگي بر زمامدار است. پس از احتکار کالا جلوگيري کن، که رسول خدا (ص) از آن جلوگيري ميکرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامي، به سادگي و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايي که بر فروشنده و خريدار زياني نرساند، کسي که پس از منع تو احتکار کند، او را کيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در کيفر او اسراف نکن..»[3]
با دقت در اين سخن امام(ع) نقش عدالت در روابط اقتصادي مردم با يکديگر روشن ميشود و علاوه بر آن تکليف دولتها و کارگزاران حکومت اسلامي نسبت به تنظيم روابط صحيح اقتصادي در جامعه در ميان اقشار و افراد مختلف معلوم ميگردد.
4- امام علي(ع) آنگاه که به فرزند دلبندش نامه مينويسد که در آن مهمترين اصول روابط انساني را يادآور ميشود، به او گوشزد ميکند که برادران دينيات علاوه بر حقوق انساني که در بحث اجراي عدالت مطرح است حقوق ديگري هم بر تو دارند که توجه تو به آن حقوق زندگي را هم براي تو و هم براي برادران دينيات شيرينتر ميکند. به گوشهاي از اين پندهاي جاودانه توجه فرمائيد:«: چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را برقرار کن، اگر روي برگرداند تو مهرباني کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامي که دوري ميگزيند تو نزديک شو، و چون سخت ميگيرد تو آسان گير، و به هنگام گناهش عذر او بپذير، چنانکه گويا بنده او ميباشي، و او صاحب نعمت تو ميباشد. مبادا دستورات يادشده را با غير دوستانت انجام دهي، يا با انسانهايي که سزاوار آن نيستند بجا آوري، دشمن دوست خود را دوست مگير تا با دوست دشمني نکني، در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد يا بد، و خشم را فرو خور که من جرعهاي شيرينتر از آن ننوشيدم، و پاياني گواراتر از آن نديدم. با آن کس که با تو درشتي کرد. نرم باش که اميد است به زودي در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زيرا سرانجام شيرين دو پيروزي است (انتقام گرفتن يا بخشيدن) اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار تا اگر روزي خواست به سوي تو باز گردد بتواند، کسي به تو گمان نيک برد او را تصديق کن، و هرگز حق برادرت را با اعتماد دوستي که با او داري ضايع نکن، زيرا آن کس که حقش را ضايع ميکني با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانوادهات بدبختترين مردم نسبت به تو نباشند، و به کسي که به تو علاقهاي ندارد دل مبند، مبادا برادرت براي قطع پيوند دوستي، دليلي محکمتر از برقراري پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدي کردن، بهانهاي قويتر از نيکي کردن تو بياورد، ستمکاري کسي که بر تو ستم ميکند در ديدهات بزرگ جلوه نکند، چه او به زيان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزاي آن کس که تو را شاد ميکند بدي کردن نيست.»[4]
بخش دوم: عدالت سیاسی
يکي از محوري ترین بحث عدالت ،عدالت سیاسی در روابط بين دولت و ملت و يا رهبران و مديران جامعه با مردم است که غالباً پس از طرح بحث عدالت اولين نکتهاي که به ذهن ميرسد همين بحث است و حتّی تحقق عدالت اجتماعی بین افراد یک جامعه ارتباط عمیق آن داردبر این اساس مورد توجّه جدّی از طرف امام علي(ع)قرار گرفت و در نهجالبلاغه اين موضوع را در ابعاد مختلف مورد بحث و بررسي قرار گرفته است .دراینجا به موارد مهمّی از آنها در خواهيم پرداخت:
راهکار های تحقّق عدالت سیاسی
1- مهر ورزی نسبت به مردم
يکي از نمادهاي اجراي عدالت و زمینه تحقق آن؛ برخورد بزرگ منشانه و فروتنی با مردم ،در مواجهه حضوري است که امام(ع) دستور العمل اجرايي آن را به محمد بن ابی بکراستاندا ر مصر اين گونه ترسيم فرمود: « فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّي لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ لَهُمْ، وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ. فَإنَّ اللهَ تَعَالَي يُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ: با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشادهرو و خندان باش، در نگاههايت، و در نيمنگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار کن، تا بزرگان در ستمکاري تو طمع نکنند، و ناتوانها در عدالت تو مايوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان پرسش ميکند، اگر کيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگواري اوست.»[5] .
و در عهد نامه مالک فرمود: پس بخشي از وقت خود را به کساني اختصاص ده که به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگي نمايي، و در مجلس عمومي با آنان بنشين و در برابر خدايي که تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوي آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند، من از رسول خدا (ص) بارها شنيدم که ميفرمود: (ملتي که حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانهاي بازنستاند، رستگار نخواهد شد.) پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن، و تنگخويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آنچه به مردم ميبخشي بر تو گوارا باشد، و اگر چيزي را از کسي باز ميداري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد »[6]
2-توزیع عادلانه
در گذشته جوامع بشري به نحو بسيار ابتدايي اداره مي شد و از فرمول هاي مديريتي امروز ين در آن جوامع خبري نبود.از جمله در توزيع و مصرف بيت المال (ماليات ها ، انفال، غنايم جنگي و...) اين گونه عمل مي شد که بخشي از درآمدها را دولتها بين مردم تقسيم نموده و بخشي ديگر را خرج حکومت و مرزداري و حقوق کارمندان و... ميکردند. اما قسمت عمده درآمدها به مردم داده ميشد ، منتهي برخي از دولتها و رهبران آن را به عدالت تقسيم ميکردند (مانند رسولخدا(ص) و علي (ع)و... )ولي برخي با تبعيض و گاهي اسرافها در اختصاص دادن اشخاص به اين اموال. ولي امروزه نوع توزيع سرمايهها در سطح جامعه با توجه به پيشرفتهاي مديريتي تفاوت کرده و مدلهاي ديگري جايگزين تقسيم مستقيم سرمايهها شده است.
مانند: گسترش آموزشهاي علمي از مقطع ابتدايي تا آموزش عالي، اداره دانشگاهها، گسترش امر بهداشت و درمان، گسترش صنايع و کارخانجات، ايجاد بسترهاي بسياري براي رفاه عمومي و کار آفريني و... از قبيل ايجاد مراکز تفريحي، ورزشي، خدماتي و..
امام علي(ع) وقتي به حکومت رسيد و برنامه تقسيم بيتالمال بين مردم مطرح شد درباره توزيع سرمايه که در آن زمان به صورت ابتدايي اجرا ميشد تصميم گرفت همه مردم را به يک چشم نگاه کند و حقوق آنان را به طور مساوي بين آنان تقسيم نمايد. وقتي امام(ع) بيتالمال را به نحو مساوي تقسيم نمود مورد اعتراض دوست و دشمن واقع شد چرا که همگان به تبعيضهاي دورة عثمان عادت کرده بودند ولي آنحضرت با اصرار تمام براجراي عدالت تاکيد داشت.
و يا در زماني که برخي از دوستانش پيشنهاد کردند که به برخي از سران قبايل و افراد متنفذ مال بيشتري بپرداز تا از اطراف تو پراکنده نشوند فرمود:
آيا به من دستور ميدهيد براي پيروزي خود، از جور و ستم درباره امت اسلامي که بر آنها ولايت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پي هم طلوع و غروب ميکنند، هرگز چنين کاري نخواهم کرد! اگر اين اموال از خودم بود به گونهاي مساوي در ميان مردم تقسيم ميکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست، آگاه باشيد! بخشيدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زيادهروي و اسراف است، ممکن است در دنيا ارزشدهنده آن را بالا برد اما در آخرت پست خواهد کرد، در ميان مردم ممکن است گراميش بدارند اما در پيشگاه خدا خوار و ذليل است. هيچ کس مالش در راهي که خدا اجازه نفرمود مصرف نکرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آنکه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستي آنها را متوجه ديگري ساخت، پس اگر روزي بلغزد و محتاج کمک آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش کنندهترين دوست خواهند بود .»
و يا آنگاه که برادر نيازمندش عقيل به او مراجعه کرده و مبلغي پول يا مقداري از گندم بيتالمال طلب ميکند بدو پاسخ منفي داده و ديدگاه خود را در باب اجراي عدالت در توزيع سرمايهها و منابع مالي اين گونه بيان ميکند:
سوگند بخدا! اگر بر روي خارهاي سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو کشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالي ملاقات کنم که به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال را غصب کرده باشم، چگونه بر کسي ستم کنم براي نفس خويش، که به سوي کهنگي و پوسيده شدن پيش ميرود، و در خاک، زمان طولاني اقامت ميکند. پرهيز از امتيازخواهي بخدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم که به شدت تهيدستشده و از من درخواست داشت تا يک من از گندمهاي بيتالمال را به او (ببخشم)، کودکانش را ديدم که از گرسنگي داراي موهاي ژوليده، و رنگشان تيرهشده بود گويا با نيل رنگشده بودند. پي در پي مرا ديدار و درخواست خود را تکرار ميکرد، چون گفتههاي او را گوش فرادادم پنداشت که دين خود را به او واگذار ميکنم، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برميدارم، روزي آهني را در آتش گداخته به جسمش نزديک کردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد ونزديک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اي عقيل: گريهکنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهني مينالي که انساني به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخي ميخواني که خداي جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچيز مينالي و من از حرارت آتش الهي ننالم؟[7]
آري براستي اگر گفته شد که :« قتل في محراب عبادته لشده عدله » سخني است بجا وسزاوار.
3-اصلاح سیستم مالیاتی
همانگونه که توزیع عادلانه ثروت و امکانات از عوامل مهم تحقق عدالت است ؛دریافت عادلانه مالیات از مردم نقش مهمّی در این مسأله دارد لذا امام علي(ع) در عهد نامه ی مالک به زمامداران فرمان میدهد
ماليات و بيتالمال را بگونهاي وارسي کن که صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودي ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه ميباشد، و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود کار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت. زيرا همه مردم نانخور ماليات و ماليات دهندگانند، بايد تلاش تو در آباداني زمين بيشتر از جمعآوري خراج باشد که خراج جز با آباداني فراهم نميگردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آباداني مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدتي دوام نياورد. پس اگر مردم شکايت کردند، از سنگيني ماليات، يا آفتزدگي، يا خشک شدن آب چشمهها، يا کمي باران، يا خراب شدن زمين در سيلابها، يا خشکسالي، در گرفتن ماليات به ميزاني تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد. زيرا آن، اندوختهاي است که در آباداني شهرهاي تو، و آراستن ولايتهاي تو نقش دارد، و رعيت تو را ميستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهي شد، و به افزايش قوت آنان تکيه خواهي کرد، بدانچه در نزدشان اندوختي و به آنان بخشيدي، و با گسترش عدالت در بين مردم، و مهرباني با رعيت، به آنان اطمينان خواهي داشت. آنگاه اگر در آينده کاري پيش آيد و به عهدهشان بگذاري، با شادماني خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادي قدرت تحمل مردم را زياد ميکند. همانا ويراني زمين به جهت تنگدستي کشاورزان است که به آينده حکومتشان اعتماد ندارند، و از تاريخ گذشتگان عبرت نميگيرند.»[8]
از نکات مهم وقابل توجّه در این خصوص، ایجاد رفاه وآبادانی به عنوان زمینه پرداخت مالیاتاز طرف مردم میباشد وامام (ع)صلاح مالیات دهنده گان را مقدّم بر صلاح دولت میداند زیرا بطور غیر مستقیم به نفع دولت هم خواهدبود .
4- عدالت قضائی
يکي از مهمترين جايگاه هاي اجراي عدالت و دادگري و داوري بين مردم است.امام(ع) به اين مسأله با نگاههاي مختلفي نظر دوخته است از جمله:
گاهي که اختلاف قضات در مورد مسايل و ضعف آنان را در تشخيص حکم و موضوع مشاهده ميکند اين گونه شکوه ميکند که: «َرِدُ عَلَي أحَدِهِمُ القَضِيَّةُ في حُکْمٍ مِنَ الْأَحْکَامِ فَيَحْکُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ القَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَي غَيْرِهِ فَيَحْکُمُ فِيها بِخِلافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذلِکَ عِنْدَ الِْإمَامِهِم الَّذِي اسْتَقْضَاهُم، فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً- وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ! وَکِتَابُهُمْ وَاحِدٌ! أَفَأَمَرَهُمُ اللهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ بِالِْاخْتلاَفِ فَأَطَاعُوهُ! أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ!: دعوايي نسبت به يکي از احکام اجتماعي نزد عالمي ميبرند که با راي خود حکمي صادر ميکند، پس همان دعوي را نزد ديگري ميبرند که او درست برخلاف راي اولي، حکم ميدهد، سپس همه قضات نزد رييس خود که آنان را به قضاوت منصوب کرد، جمع ميگردند، او راي همه را بر حق ميشمارد!! مباني وحدت امت اسلامي در صورتيکه خدايشان يکي، پيغمبرشان يکي، و کتابشان يکي است، آيا خداي سبحان، آنها را به اختلاف فرمود؟ که اطاعت کردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند؟»[9]
و آنگاه که خود به عنوان حاکم اسلامي به فرمانرواي مصر دستور گزينش قضات و نظارت بر عملکرد آنها را صادر ميکند چنين ميگويد:« ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِکَ فِي نَفْسِکَ، مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ، ..... فَانْظُرْ فِي ذلِکَ نَظَراً بِلِيغاً:برترين فرد نزد خود را براي قضاوت انتخاب کن، کساني که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد، و برخورد مخالفان با يکديگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشاري نکند، و بازگشت به حق پس از آگاهي براي او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشهکن کند، و در شناخت مطالب با تحقيقي اندک رضايت ندهد، و در شبهات از همه بااحتياط تر عمل کند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپي شاکيان خسته نشود، در کشف امور از همه شکيباتر، و پس از آشکار شدن حقيقت در فصل خصومت از همه برندهتر باشد، کسي که ستايش فراوان او را فريب ندهد، و چربزباني او را منحرف نسازد و چنين کساني بسيار اندکند!! پس از انتخاب قاضي، هر چه بيشتر در قضاوتهاي او بينديش، و آنقدر به او ببخش که نيازهاي او برطرف گردد، و به مردم نيازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامي دار که نزديکان تو به نفوذ در او طمع نکنند، تا از توطئه آنان در نزد تو درامان باشد. در دستوراتي که دادم نيک بنگر [10]
و يا آنگاه که ميبيند يک قاضي به طور غيرمعمول وضعش خوب شده و خانه گران قيمتي خريداري ميکند بدو مينويسد:: به من خبر دادند که خانهاي به هشتاد دينار خريدهاي، و سندي براي آن نوشتهاي، و گواهاني آن را امضا کردهاند. (شريح گفت: آري اي امير مومنان امام (ع) نگاه خشمآلودي به او کرد و فرمود) اي شريح! به زودي کسي به سراغت ميآيد که به نوشتهات نگاه نميکند، و از گواهانت نميپرسد، تا تو را از آن خانه بيرون کرده و تنها به قبر بسپارد. اي شريح! انديشه کن که آن خانه را با مال ديگران يا با پول حرام نخريده باشي، که آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست دادهاي. اما اگر هنگام خريد خانه، نزد من آمده بودي، براي تو سندي مينوشتم که ديگر براي خريد آن به درهمي يا بيشتر، رغبت نميکردي و آن سند را چنين مينوشتم: هشدار از بياعتباري دنياي حرام، اين خانهاي است که بندهاي خوارشده، و مردهاي آماده کوچ کردن آن را خريده .......[11]
امام (ع)برای تحقق عدالت قضائی از منظر متفاوت به آن توجّه نموده و نیز راهکارهای مناسب آنرا ارائه فرمود،که عبارت است از گزینش قاضی دانا به مسائل و تبین موارد اختلاف قضات و همچنین نظارت لازم بر کارها به ویژه از منظر تقوی وعدالت آنها و برخورد مناسب،موعظه و نصیحت یا توبیخ وسرزنش ...
5-ساده زیستی زمامداران
و اگر زمامداران توان حلّ همه مشکلات اقتصادي مردم را ندارند، لااقل بايد سطح زندگي خود را با آنان برابر سازد ند ،تا تحمّل فقر و مشکلات بر مردم سخت نيايد چنانکه خود آنحضرت شيوه اش در زندگي چنين بود.« و انما هي نفسي اروضها باوَإِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَي لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَي جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَلَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ، إِلَي مُصَفَّي هذَا الْعَسَلِ، وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَنَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ، وَلکِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ، .... أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ: أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ، وَلاَ أُشَارِکُهُمْ فِي مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ! : من نفس خود را با پرهيزکاري ميپرورانم، تا در روز قيامت که هراسناکترين روزهاست در امان، و در لغزشگاههاي آن ثابت قدم باشد. من اگر ميخواستم، ميتوانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافتههاي ابريشم، براي خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هيهات که هواي نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد که طعامهاي لذيذ برگزينم، در حالي که در (حجاز) يا (يمامه) کسي باشد که به قرص ناني نرسد، و يا هرگز شکمي سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شکمهايي که از گرسنگي به پشت چسبيده، و جگرهاي سوخته داشته باشد، يا چنان باشم که شاعر گفته است:
"وحسبک داء ان تبیت ببطنة. وحولک اکباد تحنّ الی القدّ"
اين درد تو را بس که شب را با شکم سير بخوابي و در اطراف تو شکمهايي گرسنه و به پشت چسبيده باشد.
آيا به همين رضايت دهم که مرا اميرالمومنين (ع) خوانند؟ و در تلخيهاي روزگار با مردم شريک نباشم؟ و در سختيهاي زندگي الگوي آنان نگردم؟ »[12]
6-توجّه ویژه به محرومان
يکي از بزرگترين معضلات جوامع بشری وجود افراد فقير و نيازمند است که گاهي زمينهساز بروز مشکلات و بزهکاريهاي زيادي نيز ميشود.امام علي(ع) تهیدستی را بستری خطرناک میداند و می فرماید:« الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَر[13]ُ نیازمندی مرگ بزرگتری است .ودر فراز ديگر از نهج البلاغه خطاب به پسرش محمد حنفیّه خطر فقررا این چنین تعلیل فرمود: ..... يَا بُنَيَّ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ- فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ- فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ- مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ ..»[14]ای پسرم من از فقر تو نگرانم از آن به خدا پناه ببر.همانا تهیدستی موجب شکست دین وسرگردانی عقل ودشمنی است
و از سوي ديگر پديده فقر را مولود بهرهمنديهاي ناعادلانه جمعي ديگر معرفي ميکند:[15]
لذا امیرمومنان توجه به این قشر محروم را به کارگذاران شفارش مؤکّد مینماید:ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم من المساکین و اهل البؤسی و الزمنی.....[16]خدا را خدا را نسبت به طبقه پائین در نظر بگیرید آنان که بیچاره اند
7-رعایت حقوق متقابل زمامداران با مردم
از نگاه امیر مومنان (ع)یکی از مهمترین عوامل سبب تحقق عدالت در جامعه اسلامی رعایت حقوق متقابل رهبران و مردم مي باشد. لذا در اين باره می فرماید: « ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَي بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ. وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَي الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ، عَلَي الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِکُلٍّ عَلَي کُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ، ..... وَلَيْسَ امْرُؤٌ ـ وَإنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ ـ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَي مَا حَمَّلَهُ اللهُ مِنْ حَقِّهِ.وَلاَ امْرُؤٌ ـ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ ـ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلي ذلِکَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْه: ِ. پس خداي سبحان! برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب کرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، که برخي از حقوق برخي ديگر را واجب گرداند، و حقي بر کسي واجب نميشود مگر همانند آن را انجام دهد. و در ميان حقوق الهي بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم، و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي که خداي سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايداري پيوند ملت و رهبر، و عزت دين قرار داد. پس مردم اصلاح نميشود جز آنکه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نميشوند جز با درستکاري مردم. و آنگاه که مردم حق رهبري را ادا کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد، و راههاي دين پايدار، و نشانههاي عدالت برقرار، و سنت پيامبر (ص) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حکومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مايوس ميشود...
-موانع سیاسی عدالت
در مباحث پیشین برخی از موانع عدالت از منظر کلّی مطرح شد در اینجا از بعد سیاسی به توجّه شده است . امام(ع) در ادامه کلام پیشین خود در با زمینه های تحقق عدالت به موانع آنرا نیز یاد آور میشود و میفرماید:
اما اگر مردم بر حکومت چيره شوند، يا زمامدار بر مردم ستم کند، وحدت کلمه از بين ميرود، نشانههاي ستم آشکار، و نيرنگبازي در دين فراوان ميگردد. و راه گسترده سنت پيامبر (ص) متروک، هواپرستي فراوان، احکام دين تعطيل، و بيماريهاي دل فراوان گردد، مردم از اينکه حق بزرگي فراموش ميشود، يا باطل خطرناکي در جامعه رواج مييابد، احساس نگراني نميکنند، پس در آن زمان نيکان خوار، و بدان قدرتمند ميشوند، و کيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود. پس بر شماست که يکديگر را نصيحت کنيد، و نيکو همکاري نماييد. درست است که هيچ کس نميتواند حق اطاعت خداوندي را چنانکه بايد بگذارد، هر چند در به دست آوردن رضاي خدا حريص باشد، و در کار بندگي تلاش فراوان نمايد، لکن بايد به مقدار توان، حقوق الهي را رعايت کند که يکي از واجبات الهي، يکديگر را به اندازه توان نصيحت کردن، و برپا داشتن حق، و ياري دادن به يکديگر است. هيچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بينياز نيست که او را در انجام حق ياري رسانند، و هيچکس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديدهها بيارزش باشد، کوچکتر از آن نيست که کسي را در انجام حق ياري کند يا ديگري به ياري او برخيزد.»[17]
با توجه به اين سخن امام(ع) نمیتوان فقط کارگزاران و مديران را نبايد مسئول اجراي عدالت دانست بلکه فرد فرد جامعه براي اجراي اين اصل حیاتی دارای مسؤلیت میباشند و اين اصل اجرا نميشود مگر به تنظيم روابط صحيح بين رهبران جامعه و مردم و رعايت حقوق متقابل .و در خطبه ی دیگر دراين باره گونه فرموده است.:« أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِي عَلَيْکُمْ حَقّاً، وَلَکُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَيَّ: فَالنَّصِيحَةُ لَکُمْ، وَتَوْفِيرُ فَيْئِکُمْ عَلَيْکُمْ، وَتَعْلِيمُکُمْ کَيْلا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُکُمْ کَيْما تَعْلَمُوا. وَأَمَّا حَقِّي عَلَيْکُمْ فَالوَفَاءُ بِالبَيْعَةِ، وَالنَّصِيحَةُ في الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوکُمْ، وَالطَّاعَةُ حِينَ آمُرُکُمْ.:
اي مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقي واجبشده است، حق شما بر من، آنکه از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيتالمال را ميان شما عادلانه تقسيم کنم، و شما را آموزش دهم تا بيسواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت کنم تا راه و رسم زندگي را بدانيد، و اما حق من بر شما اين است که با من وفادار باشيد، و در آشکار و نهان خيرخواهي کنيد، هرگاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت کنيد. »[18]
گرچه در اجراي عدالت بيشترين تکاليف متوجه مديران و رهبران جامعه است امّا این یک مسؤلیت همگانی است چنانکه در مطالب بعدي بدانها اشاره خواهيم کرد.
بخش سوم: عدالت ادارای
يکي از جنبههاي اجراي عدالت در سيره امام علي بن ابيطالب(ع) اجراي عدالت در برخورد با کارگزاران نظام اسلامي است. امام(ع) در برخورد با مردم و طبقات مختلف رعيت علاوه بر اجراي عدالت، اصل رأفت، رحمت، احسان و عفو و گذشت را سرلوحه کار خود و همه دستاندرکاران حکومت خود بيان ميکند، ولي در برخورد با کارگزاران حکومتي، به جنبه هاي ديگر عدالت توجه بيشتري دارد و در برابر مديران لايه هاي مياني حکومت ، ديگر از آن پررنگ بودن رحمت و رأفت و گذشت خبري نيست بلکه در برخورد با آنها، قاطعيت، صلابت و حتي گاهي خشونتهاي ضروري را دريغ نميدارد که نمونههاي بسياري ميتوان براي آن پيدا کرد.
نکته قابل توجه اينکه : برخي از اين کارگزاراني که امام(ع) با قاطعيت با آنها برخورد کرده است، به شدت مورد علاقه امام(ع) بودهاند و حتي از اصحاب خاص و صاحبان سرّ اميرالمؤمنين(ع) به شمار ميآمدند.[مانند جناب کميل بن زياد نخعي (در نامه 61) و عبد الله بن عباس( در نامه 41 و 18) و...] اما در جريان اجراي عدالت از کمترين اغماض و گذشت نسبت به کوچکترين لغزشهاي آنها خبري نيست بلکه در نهايت قاطعيت با آنها برخورد ميکند و اين حقيقت را بدانان يادآور ميشود که ما دستاندرکاران امر حکومت، براي اجراي عدالت بر خودمان سزاوارتريم و اگر رأفت و رحمتي و يا عفو و گذشتي در کار است بايد از ناحيه ما براي مردم باشد. از اين رو اصولي که در رابطه امام(ع) با کارگزاران حکومتياش مورد توجه قرار گرفته را يکي پس از ديگري بررسي خواهيم کرد.
1-شايسته سالاري
يکي از اوليترين مراحل اجراي عدالت در عرصة سياسي عمل به اصل شايسته سالاري در گزينش مديران و کارگزاران حکومتي است.
امام علي(ع) در نامهاي که به مالک اشتر نوشت در اين باره يادآور شد که در گزينش مديران و کارمندان با انديشه، آزمايش، مشورت و با در نظر گرفتن معيارهاي لازم آنان را برگزين و به کار بگمار.که خير در اين گزينش صحيح به تو و آنان و مردم خواهد رسيد.«ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ. وَتوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالْقَدَمِ فِي الْإِسْلاَمِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلاَقاً، وَأَصَحُّ أَعْرَاضاً، وَأَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَافاً، وَأَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَرًا : سپس در امور کارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به کارشان بگمار، و با ميل شخصي، و بدون مشورت با ديگران آنان را به کارهاي مختلف وادار نکن، زيرا نوعي ستمگري و خيانت است. کارگزاران دولتي را از ميان مردمي باتجربه و باحيا، از خاندانهاي پاکيزه و باتقوي، که در مسلماني سابقه درخشاني داردند انتخاب کن، زيرا اخلاق آنان گراميتر، و آبرويشان محفوظتر، و طمعورزيشان کمتر، و آيندهنگري آنان بيشتر است.»[19]
و در ادامه همين نامه يادآور شد: «ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ کُتَّابِکَ، فَوَلِّ عَلَي أُمُورِکَ خَيْرَهُمْ، .... فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَکُونُ بَقَدْرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ.: سپس در امور نويسندگان و منشيان به درستي بينديش، و کارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامههاي محرمانه، که دربردارنده سياستها و اسرار تو است، از ميان نويسندگان به کسي اختصاص ده که صالحتر از ديگران باشد، کسي که گرامي داشتن او را به سرکشي و تجاوز نکشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت کند، و در رساندن نامه کارگزارانت به تو، يا رساندن پاسخهاي تو به آنان کوتاهي نکند، و در آنچه براي تو ميستاند يا از طرف تو به آنان تحويل ميدهد. فراموشکار نباشد. و در تنظيم هيچ قراردادي سستي نورزد، و در برهم زدن قراردادي که به زيان توست کوتاهي نکند، و منزلت و قدر خويش را بشناسد، همانا آنکه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر ديگران جاهلتر است . »[20]
از معاويه و عمروعاص انتقاد ميکند که علت بيعت عمروعاص با معاويه اين بود که بهايي از او دريافت کند (حکومت مصر) و او نيز پذيرفت[21]که اصل شایسته سالاری در هیچ یک از دو طرف رعایت نشد.
2-مشورت
و در ادامه همين نامه درباره مشورت در گزينش مديران فرمود: « ثُمَّ لاَ يَکُنِ اخْتِيَارُکَ إِيَّاهُمْ عَلَي فِرَاسَتِکَ وَاسْتِنَامَتِکَ وَحُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ، .... وَمَهْمَا کَانَ فِي کُتَّابِکَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْه أُلْزِمْتَهُ: مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان، بر تيزهوشي و اطمينان شخصي و خوشباوري خود تکيه نمايي، زيرا افراد زيرک با ظاهرسازي و خوش خدمتي، نظر زمامداران را به خود جلب مينمايند، که در پس اين ظاهرسازيها، نه خيرخواهي وجود دارد، و نه از امانتداري نشاني يافت ميشود. لکن آنها را با خدماتي که براي زمامداران شايسته و پيشين انجام دادهاند بيازماي، به کاتبان و نويسندگاني اعتماد داشته باش که در ميان مردم آثاري نيکو گذاشته، و به امانتداري از همه مشهورترند، که چنين انتخاب درستي نشاندهنده خيرخواهي تو براي خدا، و مردمي است که حاکم آناني. براي هر يک از کارهايت سرپرستي برگزين که بزرگي کار بر او چيرگي نيابد، و فراواني کار او را درمانده نسازد، و بدان که هرگاه در کار نويسندگان و منشيان تو کمبودي وجود داشته باشد که تو بيخبر باشي خطرات آن دامنگير تو خواهد بود. »[22]
3-پرهيز از قوميت گرايي
يکي از بزرگترين مصائب در طول تاريخ اسلام بر امت اسلامي گزينش مديران نالايق و چه بسا ستمگر در حکومت اسلامي که عمدتاً بر اساس فاميليت، قوميت و جناحگرايي صورت ميپذيرفت.
بسياري از سردمداران حکومت در کشور های اسلامی ،افراد شايسته را از مصدر امور به زير کشيده و افراد نالايقي را به جاي آنان نصب ميکردند چرا که فرد جديد از خویشاوندان و يا با اهداف جناحي او همآوا و همنوا بوده است. اين گونه مشکلات امروزه هم از مصائب مديريتهاي خورد و کلان در جوامع اسلامي است.
گرچه رعايت حقوق اقوام و بستگان و احترام به آنان و حفظ آنان از خطرات موضوعي پسنديده و اخلاقي است چنانکه امام علي(ع) از اشعث بن قيس به شدّت انتقاد ميکند که چرا فاميل و اقوام خود را به دم شمشير سپردهاي و به آنان خيانت کردهاي ....آن کس که خويشان خود را به دم شمشير سپارد، و مرگ و نابودي را به سوي آنها کشاند، سزاوار است که بستگان او بر وي خشم گيرند و بيگانگان به او اطمينان نداشته باشند[23]
ولي اين واقعيت نيز بايد مدنظر باشد که کسي را به خاطر فاميليت و يا همفکري در جريانهاي سياسي نبايد به کرسي مديريتهايي نشاند که شايستگي آن را ندارند.
امام علي(ع) با اين پديده اين گونه برخورد کرده است که اولاً از خليفه پيش از خود به جهت استفاده از عنصر قوميت در مديريتها انتقاد کرده: آنگاه « سومى » برخاست ، در حالى که از پرخوری باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خويشاوندان پدريش با او همدست شدند و مال خدا را با شوق و ميل فراوان خوردند آنطور که شتران ، گياه بهارى را میخورند. تا سرانجام ، آنچه رشته بود ازهم گسست و کردارش قتل وی را در پى داشت . و شکمبارگيش وی را بر زمین زد.[24]
4- مصلحت انديشي
يکي ازعوامل اجراي عدالت، مصلحتانديشي به نفع مردم و نظام اسلامي در گزينش مديران است.
گرچه امام علي(ع) مردي نبود که به خاطر مصلحتانديشي فردی عدالت و تقوا را زير پا بگذارد ولي گاهي براي حفظ مصالح به جاي استفاده از اشخاص برتر از اشخاص ديگري استفاده کرده است گرچه اين افراد هم از معيارهاي لازم براي احراز مقامهاي دولتي و مديريتها برخوردار بودند .
امام(ع) در نظر داشت حکومت مصر را به فرد شايستهاي به نام هاشم بن عتبه بسپارد ولي بعد از مشورت با برخي از ياران، آن را به محمد بن ابيبکر سپرد چرا که اودر عین شایستگی پسرخليفه اول نیز بود که در دامان خود اميرالمؤمنين(ع) پرورش یافته، بوده و عامل سوم اينکه وقتي مصريان عليه عبدالله بن ابي سرح ،قيام کرده و به مدينه آمدند و از عثمان عزل او را خواستار شدند. عثمان، محمد بن ابيبکر را به سوي آنان روانه کرد تا جايگزين عبدالله بن ابي سرح باشد. گرچه مروان به اين مأموريت او از طرف عثمان خيانت کرده و به والي مصر(عبدالله بن ابي سرح) نامه نوشت که به محض آمدن محمد بن ابيبکر و همراهان آنها به مصر، آنها را به بند کشيده و مجازات نما و اين نامه مروان با مهر عثمان در بين راه به دست محمد بن ابيبکر افتاده و با آن نامه به مدينه بازگشته و زمينه اعتراض مردم علیه عثمان و سر انجام به قتل وی منتهی شد.و از این جهت محمد بن ابيبکر را برگزيد که خود نشان دهنده شایسته سالاری است امام (ع)در این باره می فرماید:
ميخواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب ميکردم ميدان را براي دشمنان خالي نميگذارد، و به عمروعاص و لشگريانش فرصت نميداد، نه اينکه بخواهم محمد بن ابيبکر را نکوهش کنم، چه او مورد علاقه و محبت من بوده و در دامنم پرورش يافته بود.»[25]
و ابوموسي اشعري را بر حکومت کوفه که از زمان عثمان بر کوفه حکم ميراند به صلاحديد مالک اشتر،ابقاء نمود.
لذا عنصر مصلحت بکی از راهکارهای مهم اجرای عدالت می باشد مشروط بر اینکه ناظر منافع مردم ونظام اسلامی باشد
5- تقدير وسپاس
يکي از اصول مهم مديريت و همچنين عدالت در مديريت تشويق مديران صالح و تقدير از فداکاري آنها در دوره خدمت به مردم ميباشد.اینک به نمونه های از قدر دانی وسپاس پیشوای دادگری علی(ع)به کارگزارانش توجه نمایید
آنگاه که عازم نبرد صفين شد نامهاي به عمر بن ابي سلمه مخزومي (فرزند ام سلمه) نوشت:
ضمن تقدير و تشکر از زحمات و کارهاي نيک شما در حوزه مأموريت صلاح دانستم که در اين نبرد حق با باطل تو مرا همراهي کني و لذا نعمان بن عجلان را بدان سوي گسيل داشتم تا کارهاي تو را بر عهده گيرد تا تو در اين سفر با من باشي: پس از ياد خدا و درود! همانا من نعمان ابن عجلان زرقي، را به فرمانداري بحرين نصب کردم، و بي آنکه سرزنشي و نکوهشي براي تو وجود داشته باشد تو را از فرمانداري آن سامان گرفتم، که تاکنون زمامداري را به نيکي انجام دادي، و امانت را پرداختي، پس به سوي ما حرکت کن، که تصميم دارم به سوي ستمگران شام حرکت کنم، دوست دارم در اين جنگ با من باشي، زيرا تو از دلاوراني هستي که در جنگ با دشمن، و برپا داشتن ستون دين از آنان ياري ميطلبم. ان شاء الله »[26]
و همچنين در خطبه ای از زحمات و خدمات محمد بن ابيبکر تقدير به عمل آورده است.[27]
و درنامهاي که به مردم مصر نوشته از مالک اشتر چنان به عظمت ياد نموده که هر کسي در برابر مقام مالک اشتر ناچار به تواضع ميشود:
از بنده خدا، علي امير مومنان، به مردمي که براي خدا به خشم آمدند، آن هنگام که ديگران خدا را در زمين نافرماني کردند، و حق او را نابود نمودند، پس ستم، خيمه خود را بر سر نيک و بد، مسافر و حاضر، و بر همگان، برافراشت، نه معروفي ماند که در پناه آن آرامش يابند، و نه کسي از زشتيها نهي ميکرد پس از ستايش پروردگار! من بندهاي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم، که در روزهاي وحشت، نميخوابد، و در لحظههاي ترس از دشمن روي نميگرداند، بر بدکاران از شعلههاي آتش تندتر است، او مالک پسر حارث مذحجي است، آنجا که با حق است، سخن او بشنويد، و از او اطاعت کنيد، او شمشيري از شمشيرهاي خداست، که نه تيزي آن کند ميشود، و نه ضربت آن بياثر است، اگر شما را فرمان کوچ کردن داد، کوچ کنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، که او در پيشروي و عقبنشيني و حمله، بدون فرمان من اقدام نميکند مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم که او را براي شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سرسختي او را در برابر دشمنانتان پسنديدم. .
وقتى خبر شهادت مالک اشتر که رحمت خدا بر او باد، به امام رسيد با تأثر و اندوه فراوان فرمود:
مالک چه مالکى به خدا اگر کوه بود، کوهى که در سرفرازى يگانه بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و محکم بود، که هيچ روندهاى به اوج قلّه او نمىرسيد، و هيچ پرندهاى بر فراز آن پرواز نمىکرد .»[28]
شاید برای کوته نظران تشویق های زمان حیات مهم می باشد امّا در فرهنگ اسلامی تأیید وتمجید یک پیشوای دادگر از کسی از جایگاه بالای برخوردار است . به ویژه اگر آن پیشوا امامی چون علی(ع)باشد
6-نظارت بر ساده زيستي
يکي از محورهاي اجراي عدالت توسط کارگزاران حکومتي، رعايت سادهزيستي و همخوان کردن زندگي خويش با طبقات ضعيف جامعه است.
امام علي(ع) به اين مطلب در چند جاي نهجالبلاغه اشاره کرده است از جمله: آنجا که عاصم بن زياد حارثي به امام عرض کرد من کنارهگيري از دنيا را از شما ياد گرفتهام و زهد پيشه کردهام حضرت با عتاب به او فرمود: « قَالَ: وَيْحَکَ، إِنِّي لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ! : واي بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداري، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نکشاند. »[29]
و يا در نامه معروفي که به والياش در بصره (عثمان بن حنيف انصاري) نوشت او را به جهت پذيرش دعوت يکي از جوانان ثروتمند بصره که در آن مهماني جايي براي فقرا نبود، به شدت مورد نکوهش قرار داد و او را امر به سادهزيستي همانند خود کرد و فرمود: گرچه شما مثل من نميتوانيد سادهزيست باشيد ولي با ورع و تلاش به ياري من بشتابيد :
پس از ياد خدا و درود! اي پسر حنيف، به من گزارش دادند که مردي از سرمايهداران بصره، تو را به مهماني خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوي آن شتافتي، خوردنيهاي رنگارنگ براي تو آوردند، و کاسههايي پر از غذا پي در پي جلوي تو مينهادند، گمان نميکردم مهماني مردمي را بپذيري که نيازمندانشان با ستم محرومشده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند، انديشه کن در کجايي؟ و بر سر کدام سفره ميخوري؟ پس آن غذايي که حلال و حرام بودنش را نميداني دور بيافکن، و آنچه را به پاکيزگي و حلال بودنش يقين داري مصرف کن. آگاه باش! هر پيروي را امامي است که از او پيروي ميکند، و از نور دانشش روشني ميگيرد، آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد که شما توانايي چنين کاري را نداريد اما با پرهيزکاري و تلاش فراوان و پاکدامني و راستي، مرا ياري دهيد. »[30]
7- توجّه به کارگزاران
گرچه اميرالمؤمنين(ع) در اجراي عدالت به کارگزاران خود سختگير بود ولي هيچگاه به اين امر راضي نميشد که بر مديران و کارمندان در حکومت او ظلمي یا در حق آنان اجحاف صورت بپذيرد. امام(ع) خطاب به مالک اشتر درباره نظاميان اين گونه شفارش ميکند:
سپس در کارهاي آنان بگونهاي بينديش که پدري مهربان درباره فرزندش ميانديشد، و مبادا آنچه را که آنان را نيرومند ميکند در ديدهات بزرگ جلوه کند، و نيکوکاري تو نسبت به آنان هرچند اندک باشد را خوار مپندار، زيرا نيکي آنان را به خيرخواهي تو خواند، و گمانشان رانسبت به تو نيکو گرداند، و رسيدگي به امور کوچک آنان را به اعتماد رسيدگي به کارهاي بزرگشان وامگذار، زيرا نيکي اندک تو را جايگاهي است که از آن سود ميبرند و نيکيهاي بزرگ تو را جايي است که از آن بينياز نيستند.»[31]
و در جاي ديگري از همين نامه درباره رسيدگي به امور کارگزاران و کارمندان فرمود: «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ، فَإِنَّ ذلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِصْلاَحِ أَنْفُسِهِمْ، وَغِنيً لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ، وَحُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ: سپس روزي فراوان بر آنان ارزاني دار، که با گرفتن حقوق کافي در اصلاح خود بيشتر ميکوشند، و با بينيازي، دست به اموال بيتالمال نميزنند، و اتمام حجتي است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت کنند.»[32]
8- برخورد قاطع
يکي از مراحل مهم اجراي عدالت برخورد قاطع با مديران و کارمندان است که در عين برخورداري از امتيازات و امکانات دست به خيانت ميآلايند و از حدود امانتداري پا فراتر نهاده و زیاده خواهی دراز ميکنند. امام(ع) در اين باره در عهد نامه ی مالک فرمود
: سپس رفتار کارگزاران را بررسي کن، و جاسوساني راستگو، و وفاپيشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسي پنهاني تو از کار آنان، سبب امانتداري، و مهرباني با رعيت خواهد بود. و از همکاران نزديکت سخت مراقبت کن، و اگر يکي از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تاييد کرد، به همين مقدار گواهي قناعت کرده او را با تازيانه کيفر کن، و آنچه از اموال که در اختيار دارد از او بازپس گير، سپس او را خوار دار، و خيانتکار بشمار، و طوق بدنامي به گردنش بيافکن..»[33]
نمونه های از برخورد با کار گذاران:
1-و در نامهاي که به منذر بن جارود عبدي نوشت به جهت خيانتي که کرده بود او را مورد نکوهش و سرزنش قرار داده و او را کمتر از شتر آبکش و بند کفش خودش معرفي فرمود:
پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگي پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان کردم همانند پدرت ميباشي، و راه او را ميروي، ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستي چيزي فرو گذار نکرده، و توشهاي براي آخرت خود باقي نگذاشتهاي، دنياي خود را با تباه کردن آخرت آبادان ميکني، و براي پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريدي، اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانهات، و بند کفش تو از تو باارزشتر است، و کسي که همانند تو باشد، نه لياقت پاسداري از مرزهاي کشور را دارد، و نه ميتواند کاري را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريک در امانت باشد. يا از خيانتي دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاء الله.»[34]
2-و يا در نامهاي که به يکي از کارگزاران خاطي و خائن خود نوشته به او يادآور شد:
پس از ياد خدا و درود! از تو خبري رسيده است که اگر چنان کرده باشي، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرماني کردي، و در امانت خود خيانت کردي. به من خبر رسيده که کشت زمينها را برداشته، و آن چه را که ميتوانستي گرفته، و آنچه در اختيار داشتي به خيانت خوردهاي، پس هر چه زودتر حساب اموال را براي من بفرست و بدان که حسابرسي خداوند از حسابرسي مردم سختتر است. با درود.» [35]
و در نامهاي بر اساس روایت ،به عبدالله بن عباس يا برادرش عبيدالله، نوشته به شدت او را به خاطر خيانت به بيتالمال سرزنش نموده :
پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شریک ساختم، و همراز خود قرار دادم، و هيچ يک از افراد خاندانم براي ياري و مددکاري، و امانت داري، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام که ديدي روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده. و امت اختيار از دست داده، و پراکنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختي، و همراه با ديگراني که از او جدا شدند فاصله گرفتي، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش کشيدي، و با ديگر خيانت کنندگان خيانت کردي، نه پسر عمويت را ياري کردي، و نه امانتها را رساندي. گويا تو در راه خدا جهاد نکردي! و برهان روشني از پروردگارت نداري، و گويا براي تجاوز به دنياي اين مردم نيرنگ ميزدي، و هدف تو آن بود که آنها را بفريبي! و غنائم و ثروتهاي آنان را در اختيار گيري، پس آنگاه که فرصت خيانت يافتي شتابان حملهور شدي، و با تمام توان، اموال بيتالمال را که سهم بيوهزنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنهاي که گوسفند زخمي يا استخوان شکستهاي را ميربايد، به يغما بردي، و آنها را به سوي حجاز با خاطري آسوده، روانه کردي، بي آنکه در اين کار احساس گناهي داشته باشي. نکوهش از سوءاستفاده در بيتالمال دشمنت بيپدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را به خانه ميبري! سبحان الله!! آيا به معاد ايمان نداري؟ و از حسابرسي دقيق قيامت نميترسي؟ اي کسي که در نزد ما از خردمندان بشمار ميآمدي، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودي در حالي که ميداني حرام ميخوري! و حرام مينوشي! چگونه با اموال يتيمان و مستمندان و مومنان و مجاهدان راه خدا، کنيزان ميخري و با زنان ازدواج ميکني؟ که خدا اين اموال را به آنان واگذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است! . پس از خدا بترس، و اموال آنان را باز گردان، و اگر چنين نکني و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را کيفر خواهم نمود، که نزد خدا عذرخواه من باشد، و با شمشيري تو را ميزنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گرديد »[36]
این بود کلّیاتی پیرامون عدالت از منظر پیشوای دادگری که مردم به دلیل بیخردی و خود خواهی سالها خود را از عدالت او محروم ساخته اند ، آنگاه که مثل شتران تشنه به چشمه سار عدلش شتافتند با شگفتی خود را ناتوان از تحمل آن یافتند سر انجام در سحرگاهی مبارک در محراب عبادت با شمشیری آغشته به زهر جهالت به جرم دادگری غرق در خونش ساخته اند و او از این زخم جان کاه فریادی برنیاورد جز آنکه فرمود:فزت و ربّالکعبه.به خدای کعبه که رستگار شدم .آری او رستگار شد و بشریت در حسرت حضورش! درود خدا بر او ورهروانش .
ابو القاسم طاهری