ناهنجاريهاي اخلاق اجتماعي
در گفتوگوهاي رايج و نوشتههاي موجود، مسائل اجتماعي در كنار مسائل اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي، سياسي و مانند آن بيان ميشود. به اين صورت كه مسائل جامعه را به مسائل اخلاقي، علمي، فرهنگي، هنري و غيره تقسيم ميكنند و براي هريك، مصداقهايي را در نظر ميگيرند. براي نمونه، مسائل اجتماعي و مصداقهاي آن در اين تقسيمبندي عبارتند از: خانواده؛ عدالت؛ تعاون؛ اخلاق؛ امر به معروف و نهي از منكر؛ احترام به قانون و مانند آن. گاه مسائل اجتماعي در مقابل مسائل فردي قرار ميگيرد و گفته ميشود مسائل جامعه انساني، يا اجتماعي است يا فردي. مسائل اجتماعي نيز خود به مسائل اخلاقي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، هنري و مانند آن تقسيم ميشود كه در اين زمينه، تقسيمبندي مشخص و دقيقي وجود ندارد تا بر اساس آن عمل شود.1
در اين پژوهش، به استناد آنچه از عنوان «ناهنجاريهاي اخلاق اجتماعي» به ذهن ميرسد، تقسيم نوع دوم، ملاك بررسي قرار گرفته است. به اين معنا كه ناهنجاريهاي اخلاقي، گاه لازم است و گاه متعدي و آن زماني است كه اين دسته از ناهنجاريها، وارد حريم ديگران ميشود و بر ديگران تأثير مستقيم ميگذارد. در حقيقت، اينگونه ناهنجاريها تأثير و تأثر متقابل دارد و سلامت اخلاقي افراد جامعه را به خطر مياندازد. گفتني است به ناهنجاريهايي كه اين حالت را ندارند، هرچند ديگران را تحت تأثير غيرمستقيم قرار ميدهند، ناهنجاريهاي اخلاق اجتماعي نميگويند، بلكه اين ناهنجاريها در حوزه اخلاق فردي قرار ميگيرند.
با توجه به آنچه گفته شد، تعريف ناهنجاريهاي اخلاق اجتماعي، عبارت است از عواملي كه سبب تباهي و نابودي اخلاق اجتماعي ميشود و افراد جامعه را از مسير سعادت و خوشبختي مادي و معنوي خارج ميكند و روابط سالم و پايدار اجتماعي را مختل ميسازد. اين ناهنجاريهاي اخلاقي، غيرفردي هستند و اخلاق فردي، خانوادگي و مانند آن را دربرنميگيرند، بلكه آثار اينگونه انحرافها، متوجه جامعه و افراد آن است.
1. محمدرضا تويسركاني، الگوي برتر (شيوه مبارزه پيامبر با مفاسد اجتماعي)، ص 18.
. حضرت محمد صلي الله عليه و آله ، اسوه كامل براي انسان
بر اساس آيات و روايات، شخصيت بافضيلت و پربركت حضرت ختمي مرتبت، محمد مصطفي، اسوه و الگوي تمامعيار بشريت است. آن وجود بزرگوار، تمامي فضايل اخلاقي و مناصب الهي را در خود گرد آورده و خاتم پيامبران و جامع شرايع و اسوه اسوههاست، چنانكه در قرآن آمده است:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجواللهَ والْيَوْمَ الْأخِرَ و ذَكَرَ اللهَ كَثيراً. (احزاب: 21)
بيشك، براي شما در [اقتدا به] رسول خدا صلي الله عليه و آله سرمشقي نيكوست؛ براي آن كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد ميكند.
در تفسير آيه گفته شده كه واژه «اسوه» به معناي اقتدا و پيروي است و مقصود از«في رسول الله»، اسوه بودن آن بزرگوار و معناي آن، پيروي از آن حضرت است.1 عبارت «لكم في رسول الله» كه استمرار و استقرار در گذشته را افاده ميكند، به اين مطلب اشاره دارد كه پيروي از آن حضرت وظيفهاي هميشگي و ثابت است و مسلمانان بايد در همه اعمال، رفتار و وظايف خود از اين سرچشمه عظيم الهي الگو بگيرند؛ زيرا يكي از احكام رسالت پيامبر خدا و نشانههاي ايمان آوردن مسلمانان آن است كه از گفتار و رفتار پيامبر پيروي كنند.2
امير مؤمنان، علي عليه السلام درباره برجستهترين اسوه و نمونه در آيين مقدس اسلام ميفرمايد:
فَتَأسَّ بِنَبِيّك الأطيبِ الأطهرِ فَاِنَّ فيِهِ اُسوَةً لِمَنْ تَأَسّي وَ عزاءً لِمَنْ تَعزّي. وَ اَحَبُّ العبادِ إلي اللهِ المتأسّي بِنَبِيّه، وَ المُقتصُّ لأثرِهِ.3
پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن كه راه و رسم او الگويي است براي الگوطلبان و مايه فخر و بزرگي است، براي آن كه خواهان بزرگواري باشد و محبوبترين بنده نزد خدا، كسي است كه از پيامبرش پيروي كند و قدم بر جاي قدم او نهد.
آن حضرت در فرازي ديگر از همين خطبه فرمود:
وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسوُلِ اللهِ كَافٍ لَك فِي الاُسوةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلَي ذَمِّ الدُّنيَا وَ عَيبِها، وَ كَثرةِ مَخازيها وَ مَساويهَا.4
براي تو كافي است كه از راه و رسم زندگي پيامبر اسلام پيروي كني تا راهنمايي خوبي براي تو در شناخت بديها و عيبهاي دنيا و رسواييها وزشتيهاي آن باشد.
و در خطبهاي ديگر نيز ميافزايد:
وَاقتَْدوُا بِهَديِ نَبِيّكمْ فَإنَّهُ أَفضَلُ الهَديِ وَاستَنّوا بِسُنّتَِهِ فَإنَّهَا أهدَي السُّنَنِ.5
از راه و رسم پيامبرتان پيروي كنيد كه بهترين راهنماي هدايت است. رفتارتان را با روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايتكنندهترين روشهاست.
از ديدگاه امير مؤمنان، علي عليه السلام ، نهتنها رسول خدا صلي الله عليه و آله ، اسوهاي كامل و تمامعيار است، بلكه هيچ انساني از پيروي آن حضرت بينياز نيست و حتي در صورت نافرماني از اين اسوه و الگوي حق، در معرض هلاكت و نابودي قرار خواهد گرفت. ازاينرو، خود نيز پس از آخرين فرستاده خدا، الگويي نمونه و كامل براي انسانها است.
1. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص 288.
2. همان.
3. نهج البلاغه، خطبه160.
4. همان.
5. همان، خطبه110.
حضرت علي عليه السلام ، بهترين اسوه پس از پيامبر خدا
رسول خدا صلي الله عليه و آله كه برجستهترين اسوه در شريعت اسلام است، درباره الگوپذيري از برترين نمونهها پس از خود ميفرمايد:
مَنْ سَرَّه أَنْ يَحيَي حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ يَسكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسها رَبِّي فَليُوالِ عَليّا مِنْ بَعدِي وَ ليُوالِ وَليَّه وَ ليقتَدِ بِالأئِمَّه مِنْ بَعدِي، فَاِنَّهُم عِترَتِي وَ خُلِقوُا مِنْ طينَتِي رُزِقوُا فَهمَاً وَ عِلمَاً وَ وَيلٌ لِلمُكذِّبيِن بِفَضلِهِم مِنْ اُمّتِي القاطِعيِن فيِهم صِلَتِي لا أنالِهُم اللهُ شَفَاعَتِي.1
هر كس دوست داشته باشد چون من زندگي كند و چون من بميرد و در باغ بهشتي كه پروردگارم پرورده است، جاي بگيرد، بايد پس از من علي را دوست بدارد و دوست او را هم دوست بدارد و به پيشوايان پس از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شدهاند و از درك و دانش برخوردار هستند و واي بر آن گروه از امت من كه برتري آنان را انكار و پيوندشان را با من قطع كنند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در روايتي ديگر، درباره زيباترين و كاملترين اسوه پس از خود ميفرمايد: «أنا أديب الله و علي أديبي؛ من پرورده خدايم و علي پرورده من است».2
حضرت علي عليه السلام نيز كه تربيتيافته برترين مربي بود، درباره تربيت خويش در دامان محرم وحي الهي ميفرمايد:
إنَّ رَسولَ اللهِ أَدَبّه اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَهُوَ أدَّبَنِي وَ أنَا اُءدَّبُّ المُؤمنينَ وَ اُورِثُ الأدَبَ المكرّمِين.3
پيامبر خدا را خداوند متعال تربيت كرد و او مرا و من، مؤمنان را تربيت ميكنم و براي بزرگواران، ادب به ارث ميگذارم.
در سخن ديگري از گنجينه سخنان آن حضرت آمده است:
وَ قَدْ عَلِمتُم مَوضِعِي مِنْ رَسوُلِ اللهِ بِالقَرَابَةِ القَريبَةِ، وَالمُنزَلَة الخَصِيصَة. وَضَعني فِي حِجرِه وَ أنَا وَلَدٌ يَضُمُّني إِلَي صَدرِه وَ يَكنُفُني فِي فَراشِه وَ يُمِسُّني جَسَدَه، وَ يُشِمُّنِي عَرفَه. وَ كَانَ يَمضَغُ الشَّيءَ ثُمَّ يُلقِمُنيه وَ ما وَجَد لِي كَذَبَةً فِي قَولٍ، وَلا خَطلَةً فِي فِعلٍ. وَ لَقَدْ قَرنَ اللهُ بِهِ مِنْ لَدُن أَن كَانَ فَطيماً أَعظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِه يَسلُكُ بِه طَريقَ المَكَارِم، وَ مَحاسِنَ أخلاقِ العَالَمِ، لَيلَه وَ نَهارَه.4
شما موقعيت مرا نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و آله در خويشاوندي، نزديك و در مقام و منزلت، ويژه ميدانيد. پيامبر مرا در اتاق خويش مينشاند. در حالي كه كودك بودم، مرا در آغوش خود ميگرفت و در بستر مخصوص خود ميخوابانيد. بدنش را به بدن من ميچسباند و بوي پاكيزه خود را به من ميبوياند و گاهي غذايي را لقمه لقمه در دهانم ميگذاشت و هرگز دروغي در گفتار من و اشتباهي در كردارم نيافت. از همان لحظهاي كه پيامبر را از شير گرفتند، خداوند، بزرگترين فرشته خود را مأمور تربيت پيامبر كرد تا شب و روز، او را به راههاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.
حضرت در ادامه ميفرمايد:
و من همواره با پيامبر بودم، مانند فرزندي كه همواره با مادر است. پيامبر هر روز نشانه تازهاي از اخلاق نيكو را برايم آشكار ميكرد و به من فرمان ميداد به او اقتدا كنم.
بر اساس اين همريشگي و نزديكي امير مؤمنان، علي عليه السلام با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شباهت و سنخيت فراواني ميان سخنان امام علي عليه السلام و سخنان پيامبر وجود دارد. امام علي عليه السلام در بوستان رسول خدا صلي الله عليه و آله شكوفا شد، رشد كرد و افزون بر قرابت نسبي با رسول خدا صلي الله عليه و آله ، با آن حضرت قرابت روحي و تربيتي نيز يافت و به تعبير خود حضرت علي عليه السلام ، مانند روشنايي يك چراغ شدند:
وَ أنَا مِن رَسوُلِ اللهِ كَالضُّوءِ مِن الضُّوءِ وَ الذِّراعِ مِن العَضُدِ.5
من و رسول خدا صلي الله عليه و آله مانند روشنايي يك چراغ هستيم، يا چون آرنج به يك بازو پيوستهايم.
ابن ابيالحديد، در شرح نهجالبلاغه خود، از زبان مولاي متقيان علي عليه السلام ، از نهايت اين نزديكي و سزاوار بودن آن مجاهد راستين، در الگو بودن پس از پيامبر خدا اينگونه پرده برميدارد:
وَ لاَ قولَنَّ مَا لَمْ اَقله لاَحَدٍ قَبلَ هَذا اليَومَ سَألتُه مَرَّة أنْ يدعوُ لي بالمغفرةِ فَقَال أفعَلُ، ثُمَّ قامَ فَصَليُّ فَلمّا رَفَع يَدهَ بِالدُّعَاء إستَمعتُ إِلَيهِ فإذَا هُوَ قائلٌ: اللّهمَّ بِحَقِ عَليٌّ عِندك إغفِر لِعَلي فَقُلت يَا رسولَ اللهِ مَا هَذَا الدُّعَاءُ؟ فَقَالَ أو أحَدٌ أكرَمُ مِنكَ عَلَيهِ فَاستَشْفِعُ بِهِ اِلَيه.6
هماينك مطلبي را ميگويم كه تا به حال به كسي نگفتهام. يك بار از رسول خدا صلي الله عليه و آله خواستم تا از خدا برايم طلب مغفرت كند، فرمود: «چنين خواهم كرد.» پس برخاست و نماز گزارد. آنگاه دستانش را به دعا گشود. من به دعاي آن حضرت گوش ميدادم. شنيدم كه فرمود: «پروردگارا! تو را به مقام و قرب و منزلت علي سوگند ميدهم كه علي را مشمول عفو و غفران خود قرار ده!» گفتم: اي رسول خدا اين چه دعايي است؟ فرمود: «مگر كسي گراميتر از تو در پيشگاه الهي است تا او را شفيع درگاهش قرار دهم!»
بنابراين، نياز به اسوهاي حسنه و انساني كامل كه در تمام جنبهها بتوان از وي پيروي كرد، امري ضروري و انكارناپذير است. انسانها به حكم بندگي و عبوديت خداوند متعال بايد كردار و گفتار خويش را در همه مراحل زندگي، با قوانين اسلام و اصول عملي آن هماهنگ سازند.7
براي دستيابي به اين عمل ايماني، به الگوها و ميزانهاي عملي نياز است كه ميزان اكبر،8 رسول خداست و پس از آن حضرت، امامان معصومان عليهم السلام سرمشق انسانها در همه عرصههاي زندگي دنيوي و اخروي هستند و بر پيروان خاندان عصمت و طهارت است كه از اين پيشوايان پيروي كنند؛ آنگونه كه امير مؤمنان، علي عليه السلام در راه سير و سلوك حقيقي و كسب فضايل اخلاقي و انساني پا در جايِ پاي پيامبر نهاد.
1. سيد مرتضي فيروزآبادي، فضايل الخمسة من الصحاح الستّه، ج 1، ص 170.
2. حسن بن فضل طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 17.
3. بحارالانوار، ج 74، ص 286، ح 1.
4. نهجالبلاغه، خطبه 192؛ سيد محمدحسين طباطبايي، سنن النبي، تحقيق: محمدهادي فقهي، ص 403.
5. نهج البلاغه، نامه 45.
6. ابن ابيالحديد معتزلي، شرح نهجالبلاغه، تحقيق: محمدابوالفضل ابراهيم، ج 20، ص 316.
7. سيدمحمدباقر صدر، دروس في علم الاصول، ج 1، ص 35.
8. نك: محمد بن جماعه كناني، تذكره السامع و المتكلم في أدب العالم و المتعلم، تحقيق: سيد محمدهاشم ندوي، ص 2.
اركان اساسي در الگوپذيري از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام
ممكن است گفته شود اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و خاندان پاكش، برترين اسوهها براي انسان هستند و الگوپذيري از ايشان، در رشد و تعالي اخلاق اجتماعي جامعه نقش اساسي دارد، دوستداران و پيروان ايشان چگونه ميتوانند از آنان پيروي كنند و اصول زندگي فردي و اجتماعي خويش را با رفتار و گفتار اين بزرگواران منطبق سازند؟ بيان ويژگيهاي اصلي در امر پيروي كردن، با عنوان اركان اساسي در الگوپذيري از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام ، بهترين پاسخ براي اين پرسش است. اين ويژگيها عبارتند از:
الف) معرفت
نخستين و اساسيترين شرط الگوپذيري از پيامبر و امير مؤمنان، علي عليه السلام ، شناخت و انتخاب آنان بهعنوان افراد برجستهاي است كه ميتواند ما را در سفر پرخطر زندگي چنان هدايت و دستگيري كنند كه به اوج شايستگي و كمال رسيم. شناخت سيره و سبك ايشان، امكان پيروي همه جانبه را فراهم ميآورد. اگر چه پيروي از آنها در ويژگيهاي اختصاصي معصومان عليهم السلام مانند عصمت، امكانپذير نيست، الگوپذيري از اصول حاكم بر سيره معصومان عليهم السلام به منظور اصلاح و بازسازي جامعه، امري ضروري است و پيروان آنها بايد در حد امكان و توان، از سبك و شيوه زندگي فردي و اجتماعي آنان پيروي كنند؛ آنگونه كه اميرمؤمنان، علي عليه السلام خطاب به عثمان بن حنيف ميفرمايد:
أَلاَ وَ إنَّ إمَامَكُم قَدْ اكتَفَي مِن دُنياهُ بَطمَريِه، وَ مِن طُعمِه بِقُرصَيهِ، ألا إنَّكُم لاَ تَقدِرونَ عَلي ذَلك وَ لكِن أَعينُوني بِوَرعٍ وَ اجتِهادٍ.1
آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است. بدانيد كه شما توانايي چنين كاري را نداريد، ولي با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد!
بيترديد، بهترين راه براي كسب معرفت پيشوايان ديني، شناخت آنان به كمك سخنانشان است؛ زيرا آنها در حد درك مخاطبان، از جنبههاي وجودي خويش سخن ميگفتند. اين معرفت اجمالي ميتواند در پيروي واقعبينانه و معقول از اين راهبران هدايت، كارساز باشد. به اين ترتيب، جايگاه كتابهاي تاريخي و روايي در معرفي جنبههاي وجودي پيامبر خدا و امير مؤمنان، علي عليه السلام در حوزه اخلاق اجتماعي روشنتر ميشود.
1. نهجالبلاغه، نامه 45.
ب) مودّت
عشق و محبت، اكسيري است الهامبخش و قهرمانساز كه قواي خفته را بيدار و نيروهاي بسته را آزاد ميسازد، نفس را تكميل و استعدادهاي حيرتانگيز باطني را آشكار ميكند. از نظر قواي ادراكي، الهامبخش است و از نظر قواي احساسي، اراده و همت فرد را تقويت ميكند. نيز آنگاه كه در مسير تعالي انسان به كار رود، كرامت و خرق عادت به وجود ميآورد. عشق و مودّت، تصفيهگراست و رذيلتهاي ناشي از خودخواهي و خودبيني يا سردي و بيميلي را از بين ميبرد و كينه و كدورت را نابود ميكند. در يك كلام، عشق، حصار خودپرستي را ميشكند و با شكستن خود، صفات زشت نيز نابود ميشوند.1
در بحث الگوپذيري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امير مؤمنان، علي عليه السلام نيز نميتوان از نقش محبت و مودت به ايشان چشمپوشي كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: «المرء مع من أحب؛ انسان با كسي همراه است كه او را دوست دارد».2
آري، محبت كردن به محبوب و اطاعت از وي، بر اساس رهنمودهاي پيشوايان ديني، امري انكارناپذير است. در حقيقت، اين محبت است كه فرد را پيرو محبوب ميسازد و پيامبر خدا نيز با توجه به همين امر، اجر رسالت خود را مودّت اهل بيت عصمت و طهارت قرار داد و فرمود: «تودُّونَ قربتي مِنْ بَعْدي؛ نزديكان مرا، پس از من دوست بداريد».3
1. نک: مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي علیه السلام ، تهران، صدرا، 1383، چ 45، صص 49 ـ 52.
2. ابوجعفر محمد بن حسن طوسي، الامالي، ديباچه: سيد محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه حيدريه، ص 621، ح 1281؛ بحارالانوار، ج 65، ص70.
3. بحار الانوار، ج23، ص231.
ج) تسليم و اطاعت
همانگونه كه گفتيم، از آثار مهم محبت، تسليم شدن و اطاعت از محبوب، به نشانه دلسپاري به وي است كه اگر جز اين باشد، ادعايي بيش نيست. بنابراين، بايد دل در گرو فرمان آن پيشوايان قرار دهيم و از اين راه، راستي مودت خود را به آنان اثبات كنيم. امير مؤمنان، علي عليه السلام درباره ضرورت اطاعتپذيري از خاندان پيامبر ميفرمود:
اُنظروُا أهلَ بَيتِ نَبِّيكُم فَالزَموُا سمَتهَم، وَ اتّبِعوُا أَثَرهُم، فَلَنْ يُخرِجوكُم مِنْ هُديً، وَلَنْ يُعيدُوكُم في رديً، فَإنْ لَبَدوا فَالبَدوا وَ إِنْ نَهَضوُا فَانهَضوُا.1
به خاندان پيامبر خود بنگريد و راه آنان را در پيش گيريد و در پي آنها حركت كنيد؛ زيرا آنان هرگز شما را از راست منحرف نميكنند و به هيچ هلاكتي در نميافكنند.، اگر نشستند، شما نيز بنشينيد و اگر به پا خاستند، شما نيز به پا خيزيد.
1. همان، ج 34، ص 81.
بررسي اوضاع اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي صدر اسلام
بحث مهم ديگري كه پيش از ورود به موضوع سيره پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام در مقابله با مفاسد حوزه اخلاق اجتماعي، بايد بدان پرداخت، تحليل و بررسي اوضاع اخلاقي، اجتماعي و فرهنگي مردمان جزيرةالعرب، پيش از بعثت پيامبر و حتي در دوران بعثت و خلافت امير مؤمنان، علي عليه السلام است.
بررسي شرايط عمومي اعراب در اين دوران، ميتواند در تبيين بهتر شيوه برخورد با مفاسد اخلاقي اجتماعي نقش بسزايي داشته باشد. همچنين حجتي باشد براي آنان كه وجود برخي مشكلات در جامعه كنوني را مانع امر به معروف و نهي از منكر ميدانند.
تبيين دوران سخت بعثت رسول خدا صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام و شرح گمراهي مردمان شبهجزيره عربستان و باورها، ارزشها، اخلاق و رفتار فردي و اجتماعي نادرست آنان از يكسو و مسئوليتپذيري و حس انسان وستي و شفقت پيامبر و حضرت علي عليه السلام در هدايت و راهبري مردمان شبهجزيره عربستان از ديگر سو ميتواند بهترين الگو براي رهبران و مسئولان جامعه اسلامي باشد تا به كمك آن، جامعه را از زشتيهاي اخلاق اجتماعي پاك سازند.
1. اخلاق عمومي مردم عربستان
در ديدگاه مردم جزيرةالعرب، اخلاق تعبير خاص خود را داشت. اگرچه اعراب، غيرت، شجاعت و جوانمردي را نيكو ميدانستند و ميستودند، هريك از اين واژهها در ديدگاه آنان معنا و تفسير ويژهاي داشت. براي مثال، شجاعت عبارت بود از سفاكي و فزوني عده كشتهشدگان به دست آنها و قتل و غارت بيشتر. زنده به گور كردن دختران و قرباني كردن فرزندان نيز از عاليترين مرتبه غيرتمندي به شمار ميرفت. وفاي به عهد نيز از نظر اعراب اين بود كه فرد، همپيمان و همقبيلهاي خود را در بروز حوادث ياري كند، هرچند ياري او ناحق و ستم به ديگري باشد.1
ابن خلدون درباره اين مردمان كه همواره در خرافه و ناداني خويش غوطهور بودند، مينويسد:
اين قوم بر حسب طبيعت، وحشي و يغماگر بود و موجبات وحشيگري در ميان آنها استوار بود، جزئي از خوي ايشان گرديده بود و از اين خوي لذت ميبردند؛ زيرا در پرتو آن از قيود و فرمانبري حكام و قوانين سر باز ميزدند و نسبت به سياست كشورداري نافرماني ميكردند و پيداست كه چنين خوي و سرشتي با عمران و تمدن منافات دارد.2
مستندترين منبع شناخت دوران بعثت پيامبر خدا؛ قرآن مجيد نيز حكايت از آن دارد كه زنا، دزدي، شرب خمر، قمار، تحقير زنان، چشمچراني، تفرقه، دشمني، اوهام و خرافات، ريشهاي ديرينه در ميان اعراب دارد، چنانكه خداوند در آيهاي ميفرمايد:
يا أيُّها النَبِيُّ إذَا جَاءَكَ المُؤمناتُ يُبايِعْنَكَ عَلَي اَنْ لا يُشْرِكْنَ باللهِ شيئاً و لا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ ولا يَقْتُلْنَ أوْلادَهُنَّ وَلا يَأتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أيديهِنَّ و أرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ في مَعْروفٍ فَبَايِعْهُنَّ و اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللهَإنَّ اللهَ غفورٌ رحيمٌ. (ممتحنه: 12)
اي پيامبر! چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزي را شريك خدا نسازند و دزدي و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچههاي حرامزادهاي را كه پس انداختهاند، با بهتان به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو نافرماني نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براي آنان آمرزش بخواه؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
طبرسي، صاحب مجمعالبيان، زمان نزول اين آيه را روز فتح مكه ميداند و مينويسد:
اين آيه به بيعت زنان با نبي خدا اشاره دارد. وقتي پيامبر خدا از بيعت با مردان فارغ شد، زنان عرب نزد نبي خدا آمدند تا با ايشان بيعت كنند. در اين زمان [اين] آيه شريفه نازل شد و بيعت زنان با پيامبر را مشروط به شرايطي دانست كه تبيين اين شرايط، حكايت از عادات زشت و ناپسند اخلاقي در عصر جاهلي دارد؛ يعني زنا، دزدي، كشتن فرزندان، بهتان و نظاير آن.3
علامه عسكري نيز درباره ترويج فحشا و منكر و رذيلتهاي اخلاقيِ بسيار در دوران جاهليت و صدر اسلام بهويژه در شهر مكه مينويسد:
تباهي و فساد اخلاقي در آن عصر وجود داشت و در هيچ جاي جزيرةالعرب، مانند مكه نبود. اين امر، در نتيجه عوامل متعددي است كه به برخي از آن اشاره ميشود:
1. اعراب، منكر قيامت بودند و در ايام فراغت از تجارت و به هنگام اقامت در مكه، آنچه از فسق و فجور و انواع شهوترانيها در دسترسشان بود، انجام ميدادند؛
2. در تمام سال، گروهي از مردان قريش براي تجارت به مناطق گرمسير يا سردسير سفر ميكردند، ماهها خانوادههاي ايشان از سايه مردان خود بيبهره بودند و با نبود مردانشان، هيچگونه مانعي براي آميزش مردان شهوتران كه به سفر نرفته بودند، با اين دسته از زنان وجود نداشت؛
3. غلامها و كنيزهاي ازدواج نكرده، فراوان بودند و در خاندان اشراف قريش همهگونه آميزش جنسي در دسترس مردان و زنانشان قرار داشت.
اين عوامل و عوامل ديگري از قبيل ثروت و مالاندوزي گروهي از مردان مكه، موجبات روي آوردن اعراب به زنا، قمار و ميگساري را فراهم آورده بود.4
تصوير كامل اخلاق و ويژگيهاي مردمان شبهجزيره عربستان از زبان امير مؤمنان، علي عليه السلام پيش از حركت براي جنگ نهروان، بيان روشن ديگري است كه اخلاق و عادتهاي عمومي اعراب را ترسيم ميكند. آن حضرت ميفرمايد:
إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحمَداً نَذِيراً لِلعَالَمينَ، وَ أَميِناً عَلي التَّنزيل، وَ اَنتُم مَعشَر العَرَبِ عَلي شَرِّ دِينٍ، وَ فِي شَرِّ دار، وَ مُنيخونَ بَين حِجَارَةٍ خُشنٍ، وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ، تَشرَبُون الكِدرَ وَ تَأكلونَ الجَشِبَ، وَ تَسفِكون دِمَاءَكُم، وَ تَقطَعونَ أَرحَامَكُم. الأصنامُ فِيكُم مَنصوبَةٌ وَ الآثامُ بِكُم مَعصوبَةٌ.5
خداوند، حضرت محمد را هشداردهنده جهانيان برانگيخت تا امين و پاسدار وحي الهي باشد؛ آنگاه كه شما ملت عرب، بدترين دين را داشتهايد و در بدترين خانه زندگي ميكرديد، ميان غارها، سنگهاي خشن و مارهاي سمي خطرناك به سر ميبرديد، آبهاي آلوده مينوشيديد و غذاهاي ناگوار ميخورديد، خون يكديگر را به ناحق ميريختيد و پيوند خويشاوندي را ميبريديد، بتها ميان شما پرستش ميشد و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.
سخنان جعفر بن ابيطالب در حضور نجاشي، پادشاه حبشه نيز شاهد ديگري در تبيين اوضاع اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي مردمان شبهجزيره عربستان است. وي گفت:
ما مردمي بوديم نادان و بتپرست. از مردار اجتناب نميكرديم. همواره مشغول كارهاي زشت بوديم. همسايه نزد ما احترام نداشت. ضعيف و افتاده، محكوم زورمندان بود. با خويشاوندان خود به ستيزه و جنگ برميخاستيم. روزگار بدينگونه بود تا اينكه يك نفر از ميان ما كه سابقه درخشاني در پاكي و درستكاري داشت، برخاست و با فرمان خدا، ما را به توحيد و يكتاپرستي دعوت كرد و ستايش بتان را نكوهيده شمرد و دستور داد از ناپاكيها دوري كنيم، امانتدار باشيم و با خويشاوندان و همسايگان خود خوشرفتاري كنيم و از خونريزي و آميزشهاي نامشروع و شهادت دروغ و پايمال كردن اموال يتيمان و نسبت دادن زنان به كارهاي زشت دوري كنيم.6
شواهد گوناگون روايي و تاريخي، از يك سلسله مفاسد و زشتيهاي اخلاقي حكايت دارد كه به مرور زمان جزو اخلاق دايمي اعراب درآمده بود كه اگر نور اسلام فرا راه ايشان قرار نميگرفت، در ورطه نابودي ميافتادند. با اين حال، وجود ويژگيهايي در ميان مردمان جزيرةالعرب سبب شده بود تا مكان و موقعيت اين مردم، محل نزول رسالت الهي قرار گيرد و خود اين مردم، مناديان آينده اين دعوت الهي باشند. وجود سه عنصر اساسي در شخصيت اعراب، سرمنشأ هبوط وحي در ميان آنها بود كه عبارتند از:
ـ نيرويي كه در نفس اعراب بود و آنها را به مقاومت و تسليمناپذيري واميداشت؛
ـ نيكدلي و قدرت فهم اعراب و نيز صداقت باطني و راستي در گفتار و كردار كه حتي در دوران جاهليت نيز آن را حفظ كردند؛
ـ عصيانگري اعراب كه به مقتضاي اين روحيه، هرگز به خواري از كسي فرمان نميبردند، بلكه با درايت و فهم و به اراده خود بدون آنكه مجبور شوند، از رهبر مورد پسند و دلخواه خود فرمان ميبردند.7
مجموع اين ويژگيها سبب شده بود تا خداوند عادل و حكيم، آيين محمدي را در ميان مردمي قرار دهد كه تندخويي، انعطافناپذيري و خشونت و بيتمدنيشان، شهره خاص و عام بود و خداوند بهتر ميداند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.8
1. نک: جعفر سبحاني، فروغ ابديت: تجزيه و تحليل كاملي از زندگاني پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ، ج 1، ص 18.
2. نک: عبدالرحمن بن خلدون، تاريخ ابنخلدون، صص 281 و285.
3. ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 456.
4. سيد مرتضي عسكري، نقش ائمه در احياي دين، تنظيم: محمدعلي جاودان، ج 8، ص 43.
5. نهجالبلاغه، خطبه26.
6. سيره ابنهشام، ج 1، ص 285؛ محمد ابوزهره، خاتمالنبيين، ج 1، ص 721.
7. خاتمالنبيين، ج1، ص721.
8. نک: انعام: 124.